یک ویراستاری ساده
دیروز پدرم متنی بهم داد تا آن را به pdf تبدیل کنم. وقتی آن را دیدم یاد سند و قوالههای دادگاهی افتادم! به همان اندازه گُنگ و نامفهوم. به همین دلیل، دلم راضی نشد که آن متن نخراشیده و صیقلنداده را همینطوری تحویل بدهم.
معمولاً در این متنها و گزارشها چیزی که هیچ اهمّیّتی ندارد و برایش تره هم خُرد نمیکنند، زبان فارسی است؛ زبانی که گویاتر و رساتر از هر سند و مدرک دیگری به جهانیان ثابت میکند که ما هم وجود داریم. اگر زبان کشوری از بین برود، درواقع تاریخ و تمام هستی آن به فنا رفته است.
به هرحال، با اصرار من متن را از لحاظ دستوری و زبانی هم ویرایش کردم. پس از آن تازه متوجّه شدم که ویراستارها عجب وظیفهی خطیری بر دوش دارند! درحالیکه معمولاً نویسندهها اسم و رسم کسب میکنند و ویراستارها گمنام میمانند. میدانید که ویراستاری شغل آسان و بیدردسری نیست! زیرا ترجمهی کتیبهای شکسته و فرسوده که از یک تمدّن دورافتاده مانده باشد، کمتر آدم را عذاب میدهد تا خواندن بعضی از متنها و ویرایش آنها!
متن مذکور، قبل و بعد از ویرایش: