۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد فیلم» ثبت شده است

فروشنده فیلم بدی است!

عنوان را با لحن فراستی نخوانید. با لحن من بخوانید. اگر سودای دیدن یک فیلم مشهور جایزه‌برده دارید که با آن پز بدهید، فروشنده گزینه‌ی خوبی است. امّا اگر مثل من بعد از تماشای هر فیلم کلّی سؤال در ذهنتان نقش می‌بندد و اینکه آیا اصلاً به تماشا می‌ارزید یا نه؟ سراغش هم نروید. احساسی که بعد از تماشای آن داشتم دقیقاً همین بود: خب که چی؟ قرار است از تجاوز یک مرد غریبه به یک زن چه مفهومی به ذهن من برسد؟ از اینها که بگذریم، لازم بود اینقدر همه چیز چرک‌زده و حال‌به‌هم زن نمایش داده بشود؟ یک خارجی که این صحنه‌ها را می‌بیند، راجع به ایران چه فکری می‌کند؟

فیلم «پارک ژوراسیک» چه رفتاری را در برابر طبیعت پیشنهاد می دهد؟

سینما و ادبیّات به طور ذاتی کهنه نمی شوند. هر اثری در این دو قالب اگر اصولی و با دقّت فراوان ساخته شود ماندگار خواهد شد. فیلم پارک ژوراسیک به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، درست همینگونه است. این فیلم در دهه پایانی قرن بیستم ساخته شده امّا از نظر تعلیق و هیجان با فیلم های پرخرج امروزی برابری می کند. هنر کارگردانی اسپیلبرگ اینجاها خودش را نشان می دهد که پس از گذشت چند دهه و ساختن چندین فیلم فرعی با نام های ژوراسیک از فیلمسازان گوناگون هنوز هم نسخه ی آقای اسپیلبرگ صدرنشین این فهرست است. 

ماجرای این فیلم درباره ی سرمایه داری جاه طلب است که در پی زنده کردن دایناسورهاست تا از این طریق درآمد کلانی را به جیب بزند. او موفق به این کار می شود امّا نمی تواند این موفقیت را حفظ کند؛ در نتیجه این کار هم مثل خیلی از کارهای بشر که از زیاده خواهی و طمع او سرچشمه گرفته است، خرابی های وحشتناکی به بار می آورد. یکی از جملات به یاد ماندنی این فیلم از زبان شخصیت یانی نقل می شود با مضمونی شبیه به این: «شما نمی توانید طبیعت را کنترل کنید، چون او راه خودش را می رود».

در واقع سرنوشت شخصیت های فیلم به رفتار آنها در قبال طبیعت بستگی دارد. ترسیدن و شجاعت بیش از حد دو روی یک سکه اند که به تباهی انسان منجر می شوند. برای مثال، یکی از شخصیت ها برای حفظ جانش حاضر شد پای روی وجدانش بگذارد و کودکان را در برابر دایناسور تنها رها کند. در نهایت هم طعمه دایناسور شد. یک شخصیت دیگر هم در تلاش برای کشتن یک دایناسور برآمد، او هم جان به در نبرد. در نهایت دکتر گرنت و همراهانش زنده ماندند که در عین نترس بودن و شجاعت داشتن، راه همزیستی با آن موجودات غول پیکر را در پیش گرفتند. 

شاید بهتر است اینگونه فکر کنیم، مسئله ی امروز جهان کشف داده های جدید نیست. دانشمندان هر چقدر هم در مرزهای علم پیشروی کنند و دریچه های جدیدتری به روی بشریت بگشایند، نمی توانند به تنهایی ضامن سعادت ما بشوند. شاید لازم باشد قدرتی فراتر از «علم» با آن همراه شود و مثل یک فرد دلسوز، او را راهنمایی کند. شما این قدرت یا مفهوم را چه می نامید؟

دربارهٔ غریب

از قبل هم می دانستم قرار نیست با فیلم فاخری رو به رو شوم. ولی برای گذران وقت هم که شده پای فیلم نشستم، آن هم در سینمای قاف که بچه های خودمان راه انداخته اند. فیلم آغازی مهیب داشت، آنجا که شهید بروجردی در راه برگشت به خانه با سیلی از نیروهای کرد رو به رو شد که راهش را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند. بعد کات خورد به خاطرات قبلی محمد بروجردی و مبارزاتش. حدود نصف فیلم با صحنه های بیهوده و بعضاً شعاری گذشت و سرانجام اندکی هیجان به فیلم تزریق شد، خصوصاً آنجا که شهید بروجردی در دام کاک شوان می افتد و راه فرارش بند می آید. یا بعدترش توبهٔ سیروان کُرد و آن صحنهٔ آتشین.

در نیمه ی دوم جلوه های ویژه ی فیلم دیدنی است. در نیمه ی اول کمتر. پایان فیلم قابل حدس بود و نگفته هم پیداست که چه اتفاقی می افتد، از همان دقایقی که فیلم آغاز می شود و قهرمان و ضد قهرمان را می بینیم‌.

در کل بخواهم بگویم، فیلمی نیست که در خاطر آدم بماند. شهید بروجردی البته عزیز است و یادش در دلها جاودانه است امّا فیلم غریب نتوانسته به اندازه ی شهید موفق باشد. صحنه های اخلاقی و از خودگذشتگی های شهداگونه ای که این روزها مثل نقل و نبات در فیلم های دفاع مقدسی ریخته است، دیگر کارکرد خودش را از دست داده است. همین فیلم را وقتی در کنار فیلم هایی مثل چ یا ماجرای نیمروز قرار می دهم که تقریباّ حال و هوای یکسانی دارند و به نبرد با گروهک های تندرو اشاره می کنند، آنها یک سر و گردن بالاتر می ایستند. همین.