یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سؤال من و جواب شما» ثبت شده است

سؤالی از خانم‌های محترم

جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ

شده یه وقتایی دلتون نخواد با هیچکس حرف بزنید؟ علامت و نشونه‌های این حالت چیه؟ انتظار دارید که دیگران چه واکنش‌هایی در این حالت به شما نشون بدن؟ با شما حرف بزنن،‌ نزنن؟ نگاهتون بکنن، نکنن؟‌ دوست دارید درد دل کنید یا تو خودتون باشید؟‌ بعد این حالته چرا به وجود میاد و چقدر طول میکشه از بین بره؟

بعضی وقتا از دست رفتارهای خواهرم کلافه میشم واقعاً. نمیدونم از درونگراییه، از خاصیّت دخترانه بودنشه، یا حتّی مشکل از طرز رفتار منه. بعضی وقتا خیلی سرسنگین میشه، بعد من حرص میخورم. سعی میکنم باهاش سر حرفو باز کنم،‌ فایده نداره. حتّی ممکنه با هم دعوا کنیم.

بعد اگه الان نتونم با این مسئله کنار بیام...

کار دانشجویی کردن واسه یه دانشجومعلّم عیب و عاره؟

يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ

اوّل از همه عذر میخوام که مطلب بیت رهبری رو هنوز ننوشتم،‌ یکی طلبتون.
دوم اینکه یه سؤال: به نظرتون من اگه بخوام تو خوابگاه یه کسب‌وکار کوچیک راه بندازم، زشته؟‌
یا دانشجو فقط باید درس بخونه؟
اینم در نظر بگیرید که ما دانشجومعلّم هستیم و حقوق هم می‌گیریم طبعاً، هرچند ممکنه کافی نباشه.

همسران هم‌سن یا ناهم‌سن؟!

پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۲۰ ب.ظ

از متاهل های جمع درخواست می کنم که به این دو سوال پاسخ بدهند: 

اختلاف سنی چقدر در تصمیمات و رفتارهای زندگی شما نقش داشته و به چشم آمده؟

اگر قرار بر اختلاف سنی باشد، ترجیح می دهید که مرد بزرگتر از زن باشد یا برعکس؟

ممنون می شوم از تجربه های تلخ یا شیرینتان هم برایم بنویسید، با این قید که مسئله اختلاف سنی «به هر شکلی» در آن مؤثر بوده باشد.

از مجردهای جمع درخواستی نمی کنم ولی اگر نکته ی به خصوصی داشتند، منعی نیست که آن را در میان بگذارند‌ :)

همراهان عزیز سلام

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۵۶ ب.ظ

یه درخواستی ازتون دارم: اگه با گوشی وبلاگمو می‌خونید، عدد ۱ و اگه با رایانه این کارو می‌کنید، عدد ۲ رو برام بفرستید. این اطلاعات رو لازم دارم، ممنونم.

می‌خواهم با بخشی از حقوقم در یک قرعه‌کشی جمعی شرکت کنم ولی آگاهی‌ام در این زمینه کم است. نظر شما چیست؟

سؤال هشتم

چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۳۴ ب.ظ

دو روز پیش خواندن کتاب از علم سکولار تا علم دینی را به پایان بردم. اکنون سه انتخاب دارم:

۱. مباحث این کتاب را خلاصه‌برداری کنم تا در ذهنم بیشتر ماندگار شود؛

۲. کتاب دیگری از این نویسنده بخوانم، با موضوع مشابه (تحلیلی از دیدگاه‌های فلسفی فیزیک‌دانان معاصر

۳. بروم سراغ کتاب دلخواهم که مدّت‌هاست انتظارش را می‌کشم‌ (عدل الهی).

نظر شما؟


‌پی‌نوشت: معرّفی سه کتاب مَشتی، به‌طور زیرپوستی. :))

سؤال هفتم

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۵ ب.ظ

آیا درونگراها معلّم‌های موفّقی خواهند بود؟

(درونگرایی چیست؟)

سؤالِ نمی‌دانم چندم

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۱۷ ب.ظ

حالا که انتخابات تمام شد، اجازه هست چیزی بپرسم؟ سؤالی ذهنم را درگیر کرده بود. صبر کردم تا موقعیتش جور شود، بعد بپرسم؛ زیرا «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد».

اوّل، بگذارید که عکسی را نشانتان بدهم: این.

همه این عکس را دیده‌ایم. خیلی از طرفداران حجت‌الاسلام رئیسی، در ایّام انتخابات، آن را در صفحه‌هایشان بازنشر کردند. غالباً منظورشان این بود که «اگر حاج قاسم زنده بود، به رئیسی رأی می‌داد». البته کاری به درست یا غلطش ندارم.

می‌خواهم این‌ را بپرسم که آیا خود این کار عقلانی است؟ آیا رواست که حاج قاسم‌ را بیاوریم در نزاع‌های انتخاباتی؟ 

می‌دانید که انتخابات رقابت است. در رقابت هم دعوا و درگیری وجود دارد. این را هم می‌دانید که حاج قاسم نماد وحدت کشور ما بود. همه او را دوست داشتند؛ چه اصولگرا، چه اصلاح‌‌طلب، چه مردم عادّی. در تشییع حاج قاسم هم همه‌جور آدمی حضور داشت؛ باحجاب یا بی‌حجاب‌، ریشو یا بی‌ریش. آیا درست است که این ریسمان وحدت را به‌بهانه‌ی انتخابات پاره کنیم؟

اصلاً فرض کنیم که رهبر و حاج قاسم و تمام خوبان به آقای رئیسی رأی می‌دهند. باشد. امّا رهبر که رأی خود را اعلام نمی‌کند. دور از مرام ایشان است. اگر حاج قاسم هم در میان ما بود، آیا علناً می‌گفت که من به آقای رئیسی رأی می‌دهم؟ یا می‌گذاشت خودمان فکر کنیم، استدلال کنیم و به نتیجه‌ای برسیم؟ آیا این عاقلانه‌تر و انقلابی‌تر نیست؟

سؤال پنجم

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۴۷ ب.ظ

ترجیح می‌دهید کتاب کاغذی بخرید یا الکترونیکی؟ :)

چرا امام حسن (ع) صلح کرد و امام حسین (ع) جنگید؟

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۲۴ ب.ظ

حسن‌ و حسین (علیهما السّلام) یا به اصطلاح «حسنین»، هردو، فرزندِ امیرالمؤمنین ‌علی(ع) و بانو صدّیقه‌ی طاهره‌(س) هستند و نسبِ مادری‌ِ هردویشان به رسول‌‌الله(ص) می‌رسد. هردو بزرگوار طبقِ حدیثِ پیامبرِ اکرم‌(ص) سرورِ جوانانِ بهشتی‌اند. هردو معصومند؛ امامند؛ خلیفه‌ی برحقّند؛ آیینه‌ی تمام‌نمای وجودِ باری تعالی هستند امّا برخلافِ انتظار، اوّلین بزرگوار یعنی امام حسن‌(ع) شمشیرش را غلاف کرد و دوّمین بزرگوار یعنی امام حسین‌(ع) آن را به خونِ دشمن آلود. اوّلی با دشمنِ قطعی و ایمانی صلح کرد و زنده ماند امّا دوّمی با دشمنِ خود به نبرد برخاست و شهید شد. چرا؟! دلیلِ این تناقض چیست؟ مگر هردوی ایشان امامِ معصوم نبودند و عاری از هرگونه خطا؟ مگر شهادت ارزش و افتخار نیست؟ چرا امام حسن‌(ع) ننگِ صلح را به جان خرید و به میدان نرفت تا شهید شود؟