یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درنگ» ثبت شده است

چیزی که باعث میشه از بازی مافیا یه ذره خوشم نیاد، اینه که باید خودت نباشی. البته منظورم وقتیه که قراره طرف مافیا بازی کنی. باید همه‌ی لوازم فریب‌دادن دیگران رو به کار بگیری تا برنده بشی؛ همون کاری که شیاطین عالم به نحو احسن انجامش میدن. دروغ گفتن، سفسطه چیدن، متهم‌کردن این و اون، تفرقه بنداز و حکومت کن. اگه شهروند باشم، باید راستشو بگم و برام ساده‌تره. ولی اگه مافیا باشم، باید روی اصولی پا بذارم که توی زندگی واقعی جزوی از خط‌قرمزهامه. از کجا معلوم که این گذشتن الکی از خط‌قرمزها کم‌کم به واقعیت کشیده نشه؟

۸ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۲ ۰۲ مهر ۰۲ ، ۰۰:۲۴
علیرضا

امیر+ گاهی وقت‌ها توی وبلاگش درباره‌ی فیلم‌ها و سریال‌های موردعلاقه‌اش می‌نویسه. توی آخرین فرسته، برای «کسانی که خیلی وقته اشک نریختن» یه دونه فیلم معرّفی کرده. اونجا بود که از خودم پرسیدم: منی که اینقدر سرد و بی‌احساس به نظر می‌رسم، ممکنه با دیدن یه فیلم اشک بریزم؟ شاید تعجّب کنید ولی جوابم مثبته. به نظرم هیچ‌کس بی‌احساس آفریده نشده، بلکه در موقعیت‌های مرزی‌ و ویژه‌ای احساسات خفته‌ی هرکس بیدار میشه. راه و چاه این موقعیت‌ها رو نویسنده‌ها و هنرمندها خوب میدونن، وگرنه اینقدر آثارشون پرفروش نمی‌شد. یکی از اون موقعیت‌ها برای من وقتیه که آدم‌بدها و شخصیت‌های منفور داستان، کاملاً برخلاف انتظار ما، دست به ایثار و فداکاری می‌زنن؛ مثل کاری که «زوکو» در «آواتار، آخرین بادافزار» انجام داد، یا «برلین» در «خانه کاغذی». هردو باعث شد اشکم در بیاد. یا «شرلوک هولمز» که یه کارآگاه عدالتخواه و در عین حال نچسب و خودخواه بود، در یکی از قسمت‌ها قصد داشت جون خودش رو فدا کنه و باز باعث شد اشکم در بیاد. اینطور که معلومه من خیلی بی‌عاطفه نیستم، فقط باید موقعیتش پیش بیاد!

شما چی؟ اشکتون دم مشکتونه یا مثل من باید منتظر باشید موقعیتش پیش بیاد؟

۱۱ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۳۰ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۱۵
علیرضا