هر آدمی به وقت خودش احساساتی میشه، نه؟
امیر+ گاهی وقتها توی وبلاگش دربارهی فیلمها و سریالهای موردعلاقهاش مینویسه. توی آخرین فرسته، برای «کسانی که خیلی وقته اشک نریختن» یه دونه فیلم معرّفی کرده. اونجا بود که از خودم پرسیدم: منی که اینقدر سرد و بیاحساس به نظر میرسم، ممکنه با دیدن یه فیلم اشک بریزم؟ شاید تعجّب کنید ولی جوابم مثبته. به نظرم هیچکس بیاحساس آفریده نشده، بلکه در موقعیتهای مرزی و ویژهای احساسات خفتهی هرکس بیدار میشه. راه و چاه این موقعیتها رو نویسندهها و هنرمندها خوب میدونن، وگرنه اینقدر آثارشون پرفروش نمیشد. یکی از اون موقعیتها برای من وقتیه که آدمبدها و شخصیتهای منفور داستان، کاملاً برخلاف انتظار ما، دست به ایثار و فداکاری میزنن؛ مثل کاری که «زوکو» در «آواتار، آخرین بادافزار» انجام داد، یا «برلین» در «خانه کاغذی». هردو باعث شد اشکم در بیاد. یا «شرلوک هولمز» که یه کارآگاه عدالتخواه و در عین حال نچسب و خودخواه بود، در یکی از قسمتها قصد داشت جون خودش رو فدا کنه و باز باعث شد اشکم در بیاد. اینطور که معلومه من خیلی بیعاطفه نیستم، فقط باید موقعیتش پیش بیاد!
شما چی؟ اشکتون دم مشکتونه یا مثل من باید منتظر باشید موقعیتش پیش بیاد؟