یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود

شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۴۶ ق.ظ

سخن اضافه نمی‌گویم. هرچه زودتر خلوتی گیر بیاورید و این شعرخوانی را با صدای آهسته گوش کنید. اگر ناگهان خود را شکسته دل و آب از چشم گذشته یافتید، خوشا به سعادتتان! چه بهتر از این حاجت‌روایی؟ که خواسته و نخواستهٔ ما از این دنیا حسین است و اشک بر مصیبت او، تمام دار و ندار ما.

+ رفتنی شده‌ام و شاید چندی در این کلبه غایب باشم. می‌ترسم -و یقین دارم- در این مدت که بوده‌ام، دلی را رنجانده باشم و با حرف نسنجیده‌ای خاطر کسی را آزرده باشم. اگر چنین است، در خصوصی یا عمومی به من پیام بدهید و با من در میان بگذارید و از من گلایه کنید. اگر نه، پیشاپیش از یکایک شما عزیزان طلب عفو می‌کنم.

++ حرف‌های ما هنوز ناتمام...

شعری از حضرت امام (ره)

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم...
 
سنجاق:
پای پادکست هم به این وبلاگ باز شد!

شعری از شاعری گمنام که نامش یاکریم بود!

دوشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۴:۴۲ ب.ظ

همینکه بزرگ شدیم

زندگی را

روی دور تند گذاشتند!

کلوچه‌ی خیلی تمیز

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ق.ظ

به‌قول بزرگترها:

«بهداشت چیز خوبی است.

دست‌ها باید تمیز باشد،

غذا باید پاکیزه باشد.»

من هم بچّه‌ی حرف‌گوش‌کنی هستم.

وقتی مشکلی برایم پیش می‌آید

از بزرگترها کمک می‌گیرم

یا به حرف‌های آن‌ها فکر می‌کنم.

مثل دیروز.

دیروز در مدرسه یک کلوچه‌ی دوتایی خریدم.

جلدش را که پاره کردم، یکی از کلوچه‌ها افتاد.

جلوی دستشویی‌ها بود و لابد کثیف و میکروبی شده بود.

شما بودید، خیلی ناراحت می‌شدید؟

از خیر کلوچه می‌گذشتید؟

من که نه ناراحت شدم، نه از خیرش گذشتم.

با خیال راحت کلوچه را برداشتم،

و رفتم کنار شیر آب.

آب ریختم و کلوچه را شستم.

نرم و خمیری شد و لای انگشت‌هایم کش آمد.

همانجا نشستم و دست‌هایم را لیس زدم.

انگشتهایم را ته حلقم فرو کردم،

و حسابی آب و کلوچه‌شان را مکیدم.

بعضی بچه‌ها که از اوّل مرا دیده بودند،

اه‌اه و پیف‌پیف کردند و گفتند: «خیلی احمقی!» 

بعضی‌ هم قاه‌قاه به من خندیدند.

برایم مهم نبود. مهم این بود که بهداشت را رعایت کردم،

و کلوچه‌ی پاکیزه خوردم. غذا باید پاکیزه باشد.

مگر نه؟

فتح دنیا کار آن چشم است *

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۲۹ ق.ظ

چشم‌هایش:

جهان‌بینی و ایدئولوژی

جنایت و مکافات!


* عنوان را از سروده‌ای از قاسم صرافان وام گرفته‌ام.