هیچی مثل عنوان خود آدم نمیشه
خداحافظ حرفهای ناتمام من. سلام یاکریم. تازه دارم خودم میشم :)
خداحافظ حرفهای ناتمام من. سلام یاکریم. تازه دارم خودم میشم :)
همیشه به آدمایی که میتونن با همه تعامل داشته باشن، حسودیم میشه. من اگه نزدیکترین فرد تو زندگیم یه خرده باهام اختلاف پیدا کنه، نمیتونم مثل سابق باهاش رفتار کنم. یه ایراد شخصیتیه. یه فاصلهای بین من و اون شخص ایجاد میشه که باعث میشه صداش رو نشنوم، چهرهاش رو نبینم و طوری رفتار کنم که انگار حضور نداره. اختلافات عقیدتی و سیاسی که بماند!
امیر+ گاهی وقتها توی وبلاگش دربارهی فیلمها و سریالهای موردعلاقهاش مینویسه. توی آخرین فرسته، برای «کسانی که خیلی وقته اشک نریختن» یه دونه فیلم معرّفی کرده. اونجا بود که از خودم پرسیدم: منی که اینقدر سرد و بیاحساس به نظر میرسم، ممکنه با دیدن یه فیلم اشک بریزم؟ شاید تعجّب کنید ولی جوابم مثبته. به نظرم هیچکس بیاحساس آفریده نشده، بلکه در موقعیتهای مرزی و ویژهای احساسات خفتهی هرکس بیدار میشه. راه و چاه این موقعیتها رو نویسندهها و هنرمندها خوب میدونن، وگرنه اینقدر آثارشون پرفروش نمیشد. یکی از اون موقعیتها برای من وقتیه که آدمبدها و شخصیتهای منفور داستان، کاملاً برخلاف انتظار ما، دست به ایثار و فداکاری میزنن؛ مثل کاری که «زوکو» در «آواتار، آخرین بادافزار» انجام داد، یا «برلین» در «خانه کاغذی». هردو باعث شد اشکم در بیاد. یا «شرلوک هولمز» که یه کارآگاه عدالتخواه و در عین حال نچسب و خودخواه بود، در یکی از قسمتها قصد داشت جون خودش رو فدا کنه و باز باعث شد اشکم در بیاد. اینطور که معلومه من خیلی بیعاطفه نیستم، فقط باید موقعیتش پیش بیاد!
شما چی؟ اشکتون دم مشکتونه یا مثل من باید منتظر باشید موقعیتش پیش بیاد؟
۱- امروز تولد دوستم محمد بود. یک جعبه شیرینی خریدیم و به مزارش سر زدیم. در ظاهر آرام بود. کاش میدانستم اکنون در چه حال است.
۲- ساعت نه و ربع تا نه و نیم در خانهمان گوشیها را گذاشتیم کنار و اسم اسم بازی کردیم. چسبید.
۳- ساعت نه و نیم دوستم زنگ زد و دوباره دور هم جمع شدیم و رفتیم چرخ زدن. خیلی کیف داد. هُبهُب شرطی بازی کردیم و بازنده برای همه بستنی قیفی خرید.
اسم کتاب به خوبی گویای موضوع اونه: تلاشی برای پاسخدادن به ده پرسش اساسی در زمینه فیزیک و آفرینش. نمیگم همهی پاسخهای آقای استیون هاوکینگ رو قبول دارم امّا خوندن اونها و تحلیلکردن اونها برام لذتبخش و قابلتأمّله. یه نقدی که به اندیشههای آقای هاوکینگ دارم اینه: چطور میتونیم آدمها رو به فضا بفرستیم و به دنبال جای جدیدی برای زندگی باشیم، درحالیکه همینجا هم نتونستیم با خودمون در صلح باشیم؟ آیا این همه فقر، ظلم و نابرابری که در جهان هست، قراره با هوش مصنوعی درست بشه؟ چطور به کشوری مثل آمریکا اعتماد کنیم که تاریخش بر پایه ستم بر بیگناهان و نسلکشی مردمان بومی آغاز شده؟ کاش آقای هاوکینگ زنده بود و این پرسش رو هم ضمیمهٔ کتابش میکرد!
یه درخواستی ازتون دارم: اگه با گوشی وبلاگمو میخونید، عدد ۱ و اگه با رایانه این کارو میکنید، عدد ۲ رو برام بفرستید. این اطلاعات رو لازم دارم، ممنونم.
یکی از ایراداتم در پذیرفتن کارهاییه که از توانم خارجه. بعد اگه طرف بپرسه: «خب تکلیف چیه؟ میخوای ادامه بدی یا نه؟» جوگیر میشم و میگم: «آره تمومش میکنم».
+ اگه ثردز دارین، میتونین منو از اینجا دنبال کنین.
تا خودمو پاک میکردم، از اوّل مینوشتم!
۱- سریال شرلوک که احتمالاً اسمش براتون آشناست درباره همون شخصیت معروف داستان های کارآگاهیه یعنی شرلوک هولمز. این بار شرلوک هولمز و دکتر واتسون در قرن بیست و یکم حضور دارن و پرونده های جنایی مختلف رو حل می کنن. یکی از خاصیت های فیلم شخصیت پردازی خیلی خوبشه. با اینکه فیلم داستانی معمایی و جناییه انتظار نمیره که زیاد به ویژگی شخصیت پردازی دقت کنن امّا نویسنده ها این کار رو به نحو احسن انجام دادن. شرلوک یه نابغه بی عاطفه است و جان واتسون یه رفیق فداکار. اما اگه فکر میکنید این دو نفر در این دو جمله خلاصه میشن سخت در اشتباهید! درواقع توی سیزده قسمت سریال یه ماجراهایی اتفاق می افته که شخصیت ها با خودشون درگیر می شن و زوایای پنهانی از خودشون رو به نمایش میذارن. طوری که باورمون نمیشه این همونه! از این گذشته سطح معماها واقعاً بالاست و نیازمند دقت زیاد. توصیه ام اینه اگه دوست دارید راحت باشید دوبله فارسی رو بشنوید ولی اگه تمایل دارین بازی واقعی بازیگران رو تجربه کنین و از لهجه شیرینشون کیفور بشید زیرنویس ببینید.
۲- یازده مرد خشمگین و یک نفر که جمعاً میشن «۱۲ مرد خشمگین» ساخته ی سیدنی لومت، یه فیلم سیاه و سفیده. اگه میونه خوبی با این فیلما ندارید میتونید ادامه ی این متنو نخونین ولی اگه میخواید ترغیب بشید باید یه ذره داستان فیلم رو لو بدم: پسری به جرم قتل پدرش دستگیر میشه درحالیکه هنوز هجده سال سن داره و قراره اعدام بشه. هیئت منصفه بدون هیچ درنگی حکم به اعدامش میدن ولی یه نفر رأی مخالف میده. از اونجا که برای اجرای حکم باید نسبت رأی ها دوازده به هیچ باشه یعنی همه مخالف یا همه موافق باشند آب پاکی رو دست همه ریخته میشه. بعد اون یه نفر یه تنه جلوی همه می ایسته و با یادآوری شواهد حیرت آور و یه سری استدلال های محکم ثابت می کنه که همه دارن اشتباه می کنن و دستی دستی یه نفرو به کشتن میدن. خب فکر کنم اسپویل شد ولی عیبی نداره. خودم با همین اسپویل فیلم رو دیدم و راضی ام!