پاککُن
نگاهی انداختم به پیشنویسهایم. یکی از یکی مزخرفتر! از جمله، این:
«پاککن وسیلهای است که با آن نوشتههایمان را اصلاح میکنیم. پاککن تنها نوشتههای مداد را پاک میکند. از آنجا که ما آدمها معمولا خطا میکنیم به پاککن نیاز داریم. گاهی هم خطا نکردهایم امّا از نوشتهی خود پشیمانیم و میخواهیم اصلاحش کنیم.
آیا میتوان از پاککن بینیاز شد؟ آیا میشود حین نوشتن آنقدر دقت کرد که مداد نلغزد؟ یا جملهی نامناسبی ننویسد؟ خیر! چنین میزانی از دقت وجود ندارد. کسی که حین نوشتن مدام مواظب باشد اشتباه نکند، سرانجام به بُنبست خواهد خورد. مثل رانندهای که به جای گاز، پدال ترمز را فشار بدهد. با این حال اگر هم چنین اتفاقی بیفتد و دقّتمان به حدّ اعلا برسد، باز هم از داشتن پاککن بینیاز نخواهیم بود؛ زیرا همیشه که تقصیر ما نیست! ممکن است مثلاً کسی به ما تنه بزند و نوشتهمان را دچار خطخوردگی بکند! پس برای جبران ندانمکاری دیگران هم که شده، پاککن لازم است.
البته پاککن نوشتهها را پاک میکند، نه گفتهها را. سخنی که به زبان میآید، مثل تیر از کمان جسته است. بارها در زندگی آرزو کردهام که ای کاش فلان حرف را نمیزدم، ولی چه سود! سخن وقتی روی دلی نگاشته شود، گاه با هیچ پاککن و غلطگیری زدوده نمیشود.
پاککن فقط لغزیدنها را میبیند. درست مثل ناظم مدرسه که دائم مراقب است بچهها شاخهی درختی را نشکنند یا از حیاط مدرسه خارج نشوند. بهتر این است که ناظم، دانشآموزان را تشویق هم بکند. ای کاش پاک کن هم فقط به اشتباهات نگارشی گیر نمیداد. ای کاش در زندگی، پاککنی باشد که...»
بعد هرچه فکر کردم نتوانستم آخرش را بنویسم! خیلی مسخره بود دیگر. خلاصه، نیمهتمام ماند.