یاکریـم

(تنها شعبه رسمی من)

یاکریـم

(تنها شعبه رسمی من)

یاکریـم

اسم من علیرضاست، ولی می توانید «یاکریم» صدایم کنید!
+ دانشجوی آموزش ابتدایی از سال ۱۴۰۰
+ وبلاگ نویس از روز ازل

بایگانی
آخرین نظرات

کوچه گربه‌ها

جمعه, ۲۲ تیر ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ
لیلا گفت: «چقدر آهسته میری!»
آرش گفت: «آخه اینجا کوچه است.»
لیلا گفت: «نترس. گاز بده.»
آرش با اکراه دنده عوض کرد و ماشین شتاب گرفت. ناگهان برای لحظه‌ای کوتاه از جا کنده شدند. آرش گفت: «ای وای!»
لیلا گفت: «نترس. دست‌انداز بود.»
آرش گفت: «اینجا که دست‌انداز نداره.»
  • علیرضا

داستان

داستانک

نظرات (۹)

چیزهای مهم
پاسخ:
چیزهای مهم چی؟ 😅
امروز تو خیابون یه گربه دیدم که نفله شده بود... دلم خواست این قصّه رو براش بنویسم.
  • حمیدرضا ‌‌‌
  • نتیجه اخلاقی: عقل خود را دست زنان ندهیم :)
    پاسخ:
    آقا شرّ درست نکن 😂
    طفلی گربه هه
    پاسخ:
    آره واقعاً.
    داستانش یه جوریه که نمی دونم بخندم یا گریه کنم...جنایی-کمدیه
    پاسخ:
    😅😅
    اسم داستان هم براش زیادیه.
    خیلی هم عالوووو
    پاسخ:
    اینو ببین :)))
  • میرزا مهدی
  • برای اینکه اونطور که شما گفتی از جا کنده بشن، گربه براشون کم بود. باید یه بچه میرفت زیر ماشین.
    D:
    پاسخ:
    یا حتّی بچه گراز :)))
    ااااا چرا من این انیمیشن رو ندیدم😂😂😂
    پاسخ:
    نصف عمرت بر فناست 😁😁
    چقدر دارک بود 💔
    پاسخ:
    آره...💔
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی