کوچه گربه‌ها

لیلا گفت: «چقدر آهسته میری!»
آرش گفت: «آخه اینجا کوچه است.»
لیلا گفت: «نترس. گاز بده.»
آرش با اکراه دنده عوض کرد و ماشین شتاب گرفت. ناگهان برای لحظه‌ای کوتاه از جا کنده شدند. آرش گفت: «ای وای!»
لیلا گفت: «نترس. دست‌انداز بود.»
آرش گفت: «اینجا که دست‌انداز نداره.»
علیرضا ۲۲ تیر | ۴۹:۱۸ ۱۵۹ ۹ ۵
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
avatar سر مست
سر مست
۲۲ تیر ۰۳، ۱۸:۵۱
چیزهای مهم
علیرضا avatar
علیرضا
۲۲ تیر ۰۳، ۱۸:۵۳
چیزهای مهم چی؟ 😅
avatar علیرضا
علیرضا
۲۲ تیر ۰۳، ۱۸:۵۲
امروز تو خیابون یه گربه دیدم که نفله شده بود... دلم خواست این قصّه رو براش بنویسم.
avatar حمیدرضا ‌‌‌
حمیدرضا ‌‌‌
۲۲ تیر ۰۳، ۱۹:۰۷
نتیجه اخلاقی: عقل خود را دست زنان ندهیم :)
علیرضا avatar
علیرضا
۲۲ تیر ۰۳، ۱۹:۱۰
آقا شرّ درست نکن 😂
avatar ‌r ‌‌
‌r ‌‌
۲۲ تیر ۰۳، ۲۱:۲۱
طفلی گربه هه
علیرضا avatar
علیرضا
۲۲ تیر ۰۳، ۲۲:۴۷
آره واقعاً.
avatar جودی!  --
جودی! --
۲۳ تیر ۰۳، ۰۰:۲۳
داستانش یه جوریه که نمی دونم بخندم یا گریه کنم...جنایی-کمدیه
علیرضا avatar
علیرضا
۲۳ تیر ۰۳، ۰۰:۳۳
😅😅
اسم داستان هم براش زیادیه.
avatar ملوچک ..
ملوچک ..
۲۳ تیر ۰۳، ۰۸:۱۲
خیلی هم عالوووو
علیرضا avatar
علیرضا
۲۳ تیر ۰۳، ۱۳:۰۸
اینو ببین :)))
avatar میرزا مهدی
میرزا مهدی
۲۳ تیر ۰۳، ۰۸:۳۹
برای اینکه اونطور که شما گفتی از جا کنده بشن، گربه براشون کم بود. باید یه بچه میرفت زیر ماشین.
D:
علیرضا avatar
علیرضا
۲۳ تیر ۰۳، ۱۳:۰۹
یا حتّی بچه گراز :)))
avatar ملوچک ..
ملوچک ..
۲۳ تیر ۰۳، ۱۴:۲۵
ااااا چرا من این انیمیشن رو ندیدم😂😂😂
علیرضا avatar
علیرضا
۲۳ تیر ۰۳، ۱۶:۲۸
نصف عمرت بر فناست 😁😁
avatar امیر  +
امیر +
۲۵ تیر ۰۳، ۲۳:۰۸
چقدر دارک بود 💔
علیرضا avatar
علیرضا
۲۶ تیر ۰۳، ۰۰:۳۵
آره...💔