یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

مزه ی محبت

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۴۰ ب.ظ

خواهرم با یک بشقاب شیربرنج آمد داخل اتاق. یکی دو ساعت پیش هم یک بشقاب دیگر شیربرنج خورده بودم؛ اما مادر بقیه اش را دور نریخته بود. گاهی در هفته، شام مان می‌شود شیربرنج. خلاصه، قاشق اول را که در دهان گذاشتم، دیدم مثل همان قبلی بی مزه است و تازه، کمی هم سرد شده. خواستم پیش خودم نق بزنم و از شیربرنج تکراری مادر گله کنم که یک آن، چشم های مادر از درِ ذهنم آمدند تو؛ دست های خسته ی او نیز. پیش آنها خجالت کشیدم گله کنم و نق بزنم. با خودم گفتم طور دیگری باید نگاه کنم. به همین خاطر، چشم هایم را با آب معرفت شستم و به زبانم مزه ای نو آموختم: مزه ی محبت. به مزه ای که در دستپخت مادر ها یافت می شود، مزه ی محبت می گویند. قاشق دوم را که در دهان گذاشتم، دیدم به! چه خوشمزه شد. عطر شیربرنج سرد و بی مزه در داخل اتاق پیچید.

 

«چشم ها را باید شست، 

      جور دیگر باید دید».

                         سهراب

  • علیرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی