یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

شاعر بشوم یا نویسنده؟

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۶:۱۴ ب.ظ

زندگی مثل نگه‌داشتن ماهی است. تا به خود بیایی، لیز می‌خورد و از کف می‌رود! در این فرصت کوتاه که چند روز بیشتر نیست، باید برای یک عمر زندگی برنامه‌ریزی کنیم. در چند ثانیه چگونه میشود نقشه‌ی ابد را رسم کرد؟ ما ابد در پیش داریم، چند ثانیه بیشتر مهلت می‌خواهم!

در گروه بچه‌های دانشگاه از بس حرف‌های ضدّدینی زدند که ماندن را جایز ندانستم. کاش فقط حرف بود! توهین و تمسخر بود. حالا دلم تنگ می‌شود و دوست دارم برگردم به آن گروه. غرورم اجازه نمی‌دهد. می‌گوید: «مرد سر حرفش می‌ماند!»

درست است دلم با این مسیر نبود امّا چه کنم؟ آش کشک خاله است! بخوری همین است، نخوری همین است. بهتر نیست یک «یاعلی» بگویم و مرد و مردانه بروم جلو؟

روزهای خوب از راه نمی‌رسد. هرروز همین آش و همین کاسه است! ما هستیم که باید روزهای خوب را بسازیم. البته کار هرکسی نیست، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن!

من با کنایه‌ها بازی می‌کنم و جمله می‌سازم و چند سطر می‌نویسم. در هر صورت بهتر از سطرهای خالی است! سطرهای خالی بدجور توی چشم می‌زنند!

شاعر بشوم یا نویسنده؟ هیچ‌کدام. بعضی چیزها دست ما نیست! سرنوشت کاری با آدم‌ها می‌کند که اسم‌ورسم خودشان را فراموش کنند. چه شاعر باشند، چه نویسنده! مواظب باشیم این اسم‌ها کار دستمان ندهد!

شاعر بشوم یا نویسنده؟ من که می‌گویم هردو. برای خودت بنویس. هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو. فارغ از اینکه چه درست است و چه نیست و گذشته از اینکه چه باید کرد و چه نباید، یادمان باشد که تنها وطن ما قلم است!

شاعر بشوم یا نویسنده؟ من که می‌گویم به‌جای اینکارها دو کلمه حرف حساب یاد بگیر. باید چیزی داشته باشی تا چیزی بنویسی. چه چیزی؟ مسئله این است!

شاعر بشوم یا نویسنده؟ خاک بر سرت! این بچّه‌بازی‌ها دیگر چیست؟ به فکر یک لقمه نان باش که خربزه آب است. مگر این همه شاعر و نویسنده چه گلی به سر خودشان گرفته‌اند؟ کدامشان به ارج و قربی رسیده‌ که تو دومی‌اش باشی؟

شاعر بشوم یا نویسنده؟ هیچ‌کدام. کارگری یاد بگیر. آمدیم و هیچ تحفه‌ای از آب در نیامدی. نمی‌خواهی گلیمت را از آب بکشی بیرون؟ کارگربودن از هیچی‌نبودن که بهتر است. درآمدش حلال است، فقط کم است. بیشتر روزهایش هم تعطیل است!

شاعر بشوم یا نویسنده؟ اشتباه نکن اخوی! قبل از هرچیز باید پرسید: «چگونه آدم بشوم؟» تو به پاسخ این سؤال محتاج‌تری تا حرف‌های دیگر. اوّل برو آدم بشو. فکر کردی مثل آب خوردن است؟ دست‌کم یک عمر طول می‌کشد آدم‌شدن!

شاعر بشوم یا نویسنده؟ جهانگرد بشو. تا جهان را نبینی، تا آدم‌ها و قصّه‌ها و غصّه‌هایشان را نشناسی، چه کوفت‌وزهرماری از قلمت حاصل می‌شود؟ با دو چشم باز در اطراف عالم بگرد. خودبه‌خود حالی‌ات می‌شود.

شاعر بشوم یا نویسنده؟ نمی‌خواهد جهانگرد شوی! منّت بگذار و موی سر مبارک را اصلاح کن. گناه نکردیم که هرروز باید چهره‌ی همایونی را زیارت کنیم! سروصورتت را آب بکش! لباس‌هایت را جمع‌وجور کن، سرراه یک ماکارونی هم بگیر. نکند می‌خواهی با پول خودت بگیری؟ لازم نکرده! به حقوقت دست زدی، نزدی! ما هنوز دستمان به دهانمان می‌رسد. آن دو قران را الکی هپلی‌هپو نکن.

شاعر بشوم یا نویسنده؟ جدّی‌جدی داری معلم می‌شوی. هیچ انتظارش را نداشتم. معلّم‌بودن چه شکلی است؟ بلدی وسط جمع بایستی و سخنرانی کنی؟ بلدی بچّه‌ها را ساکت کنی؟ بلدی ادای معلّم‌های واقعی را دربیاری؟ خسته نمی‌شوی؟ آخر، درونگرا و معلّمی؟

موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۲۰

نظرات  (۹)

مطلب قبلی هم تازه از تنور دراومده. اگه نخوندید، بخونید.
سلام
فکر می‌کنم این قضیه‌ی درونگرایی براتون چالش‌‌برانگیز شده باشه در این شغل

درسته که برای یه درونگرا خیلی سخت‌تره
ولی این مسئله خیلی فراتر از درونگرایی و برونگراییه
یعنی یه مهارتیه که این بخش شخصیت فقط یک بعدشه
بخش زیادیش با تمرین کردن به دست میاد
حتی یه جاهایی به قول خودتون یا ادا درآوردن کم‌کم عادی میشه

حتی فارغ از بحث شغل،ما درونگراها خیلی جاها نیاز داریم به این مهارت و لاجرم باید تمرینش کرد

من فکر می‌کردم فضای امن درونیم شکسته میشه با این اقدام ولی اینطورها هم نبود،ساده‌تر از چیزی بود که حدس می‌زدم ولی اولش سخت بود

پاسخ:
سلام
بنده دیشب پادکست درونگرایی رو از مجتبی شکوری گوش دادم. اون پادکست تمام مسائل مربوط به درونگرایی رو توضیح داده بود. یه نکته‌ی جالب اینه که ما درونگراها در موقعیت‌هایی قادر هستیم که لباس برونگرایی بپوشیم و مثل برونگراها رفتار کنیم. فقط این تغییر لباس و رفتار نباید بادوام باشه چون ما رو از بنیان‌های اصلی روحی‌مون دور می‌کنه و باعث افسردگی و رنجوری ما میشه.
قضیه‌ی من و معلّمی هم شاید اینطور باشه.
چه شاعر باشید چه نویسنده، چه کارگر باشید چه بیکار، چه آدم باشید چه نباشید،
باز هم "علیرضا" یی هستید که شاید(!) نمی داند که ترکیب نویسندگی و شاعری چقدر زیبا و فرح بخش است :'>
پاسخ:
نوشتن زجرآورترین و شیرین‌ترین کاریه که باهاش آشنا شدم. :)
برای کارگاه مدیریت کلاس رفته بودیم. یه معلم کلاس اول صحبت میکرد
میگفت شمای معلم هرطور باشین آخر سال ۲۰،۳۰ تا بچه عین خودتون رو می‌بینید جلو روتون. دقیقا ۲۰،۳۰ تا کپی از اخلاقیات و خلقیاتتون
اگه آدم ساکت و کم حرفی باشین، فارغ از نسئله‌ی تقلید این حس و حال به بچه‌ها هم منتقل میشه و کمتر شلوغ میکنن و ساکت و آروم‌تر از باقی بچه‌ها میشن
اگه آدم زودجوش و عصبی‌ای باشید، بچه‌هاتون هم اهل دعوا و مشاجره و قاطی کردن میشن
اگه برونگرا و پرشور باشید، بچه‌هاتون هم جیغ جیغو و شلوغ میشن
پس نترسین از درونگرایی. صرفا آماده باشین با بچه‌های بیش فعال چه میکنید. بقیه‌اش مشکلی نیست انشالله :`)
پاسخ:
بسیار عالی. :)
روحیه و پشتکار شما ستودنیه.
دقیقا تغییر لباس تعبیر جالبیه
معنای نسبتا منافقانه‌ی ادا در آوردن رو نداره
صحبت استاد خانم میخک هم جالب بود
پاسخ:
البته ریا نباشه، اون تعبیر رو خودم ساختم! 😅
سلام علیکم
چه‌قدر بزرگ شدید! چه‌قدر سریع در مسیر رشد و پخته شدن حرکت می‌کنید! به احوالتان در این سن‌وسال غبطه می‌خورم.
پاسخ:
سلام برادر مهربانم
ممنونم از محبّت همیشگی شما. :)
نفرمایید.
زندگی ساده‌تر می‌شه آدم حرف‌ها و توهین‌های مخالفان رو تحمل کنه. فقط بخش منطقی حرفشون رو ببین و بسنج و توهین‌ها رو در نظر نگیر اصلاً.
پاسخ:
چشم.
*من خودم خیلی به این جمله فکر میکنم که با این وقت 60، 70 ساله ای که داریم چقدر سخته برای ابد کار کنیم.

*والا یه جمله شنیدم که اگه با 9 تا نخاله بگردی 10 امی خودتی (در مورد گروه دانشگاه :)

* دقیقا، خیلی زود گذشت سه ترم دیگه معلمم 🤦🏻‍♂️

شاعر بشوی یا نویسنده؟ هیچکدام یک معلم حرفه ای :)
پاسخ:
احسنت! ای معلّم حرفه‌ای. :))
سلام
سعدی، حافظ، قیصر امین‌پور، بنظرم شاعران پر ارج و قربی بودن.
و معلم بودن... بنظرم می‌شه اینطوری هم پرسید:
می‌تونیم وسط دسته‌ گل‌ها بنشینیم و به حرف‌هاشون گوش بدیم؟ می‌تونیم سکوت کنیم تا اون‌ها فرصت بیشتری برای گفتن پیدا کنن و واژگانشون با چاقوی «ساکت» سر بریده نشن؟ و وقتی نوبت به ما رسید می‌تونیم دلپذیر صحبت کنیم
؟ تا جاییکه من می‌دونم شما حداقل از پس مورد آخر بر میاین. و اگر علاقه دارین به معلمی، یواش یواش بقیه‌اش و خیلی خیلی چیزهای دیگر رو هم یاد می‌گیرین.
موفق باشین :).
پاسخ:
سلام ها به شما
سعدی که استاد سخنه، حافظ کمی باهاش رودروایسی دارم، قیصر امین پور هم که شعرهاش مثل آب زلاله.
چه تشبیهات قشنگی :)
واقعاً اینطور فکر میکنید؟ چقدر خوشحال شدم! نظر لطفتونه. ان شاءالله شما هم موفق و سربلند باشید. نماز و روزه هاتون هم قبول.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی