تکیه گاه پدر

امروز با پدرم رفتیم سر زمین مان در ماژین. قطعه زمینی داریم، در ابتدای روستا، بغل مدرسه. از ساعت ده تا دوازده و نیم، مشغول جابه‌جایی سنگ هایی بودیم که به زبان کُردی، بهشان می گوییم: «کَلَک». بار اول بود که پدرم را در این کار ها کمک می کردم. حس کردم بزرگ شده ام‌. نمی دانم عصای خوبی برای دست پدرم خواهم بود یا نه؟

علیرضا ۱۴ آذر | ۲۸:۱۷ ۲۱۱ ۳ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
avatar یک مسلمان ...
یک مسلمان ...
۱۵ آذر ۹۸، ۱۵:۳۷

خدا حفظت کنه برای خانوادت برادر :)

علیرضا avatar
علیرضا
۱۵ آذر ۹۸، ۱۷:۰۹
فدای شما برادر...
قدم رنجه فرمودید :))
همچنین ان شاءالله برای برادر کوچکتر خودتون.
avatar علی
علی
۲ مرداد ۰۳، ۰۹:۲۲
"ماژین" چه اسم قشنگی. معناش چیه؟

دوره دانشجویی چندتا دوست ایلامی داشتم که دیگه هیچ خبری ازشون ندارم. ولی یه جمله قشنگ رو همیشه به یادگار ازشون دارم:
چاوّکم، چاوّریتم!
علیرضا avatar
علیرضا
۲ مرداد ۰۳، ۱۴:۰۱
قشنگ از نگاه شماست. راستش خودم هم نمیدونستم معنیش چیه. توی گوگل به اینها رسیدم: ماه زندگی،‌ محلّی برای زندگی. «ژین» در زبان کردی یعنی زندگی. ژن «ژیان»‌ آزادی نشنیدی؟ :))

یعنی نور چشمانم،‌ چشم‌ به راهتم:)
avatar علی
علی
۲ مرداد ۰۳، ۱۶:۰۸
ممنونم. اهان ژیان رو شنیده بودم. چقدر قشنگتر شد:)
علیرضا avatar
علیرضا
۲ مرداد ۰۳، ۱۷:۵۵
خواهش میکنم.