یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۳، ۲۱:۵۹ - حمیدرضا ‌‌‌
    سلام :)

بلد نیستم... بلد نیستم...

پنجشنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۴۱ ق.ظ

حیران‌تر از همیشه‌ام. روزوشب گرفتار اویم و خیالش دمی آسوده‌ام نمی‌گذارد. هر لحظه برایش گوش‌به‌زنگم؛ امّا دریغ از تماسی یا پیامی که از او خبری بدهد. ناگهان این عشق بود که از ناکجایی همیشه‌آباد سبز شد و برگه‌های امتحانی خود را از جیب درآورد: «بنویس و هیچ مگو!» برگه‌ای با سؤال‌های تمام‌تشریحی و دلی که از همهٔ جواب‌ها تنها یک جمله بلد است: «بلد نیستم!»

  • علیرضا

عشق

نظرات  (۴)

  • حمیدرضا ‌‌‌
  • بدبخت شدی رفت! خدا بهت رحم کنه!
    دارم جدی بهت میگم! الان داغی نمی‌فهی، مراقب باش بعدا پشیمون نشی. (و کلی صحبت و مقالات راجع به مسموم بودن عشق)
    پاسخ:
    ما گنهکاریم، آری، جرم ما هم عاشقی است...
    آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟

  • آسـِ مون
  • خانوم شیرین!
    شما کی بودید که یهویی اومدید تو زندگی ما؟
    پاسخ:
    اونجا که عصبی میشه و میگه: بابا من روزی شیش ساعت خطّاطی می‌کردم. شیش ساعت!
    یا اونجا که برمیگرده و رو به شیرین خیالی میگه: بابام به خاطر شما منو از ماشین پرت کرد پایین!
    بارها و بارها تماشا کردم اون صحنه‌ رو.
    به به عشق.
    عشق خیلی خوبه. ولی اینکه یه مرد عاشق بشه!!!!
    مراقب باشین.
    عشق، بلاس.
    بلا.
    البته یچیزم بگما: گاهی وقتا ماها فک می کنیم که عاشق شدیم؛
    عشق الکی نیس.
    گرفتار میکنه فقط.
    گرفتاریه.
    رنجه.
    ولی... سازنده اس. بشرطیکه ازش خوب استفاده کنیم.
    از ته دلم براتون دعا می کنم تو دام نیفتین 🤲
    پاسخ:
    عشق چیز عجیبیه. از اونجا که بهش مبتلا شدم یا لااقل خیلی خیلی بهش نزدیک شدم، نمیتونم چیزی درباره‌اش بگم. حالاحالاها زمان نیاز دارم تا درکش کنم.
    ممنون از دعای خیرتون.
    + جدّی شما دهه پنجاهی هستین؟
    بله من دهه پنجاهی ام 😃

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی