یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

مشتری کتابفروشی

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ

یک کتابفروشی بزرگ با ردیف‌های گوناگون و یک پنجره دایره‌ای شکل در آخر. ظهر روز پنجشنبه و خیابان خلوت. یک مشتری زن داخل می‌شود:

خانم: سلام آقا.

آقا: سلام خانم، خوش آمدید.

خانم:‌ شما نمایشنامه دارین، درسته؟

آقا: بله خانم، داریم.

خانم: واسه شروع چی؟ چیزی دارین؟

آقا: واسه شروع؟

خانم: بله آخه من تو عمرم یه کلمه هم کتاب نخوندم. 

آقا: ماهی رو هروقت از آب بگیرین تازه است. برای شروع هم کتاب‌های زیادی داریم... میشه بپرسم چه جور نمایشنامه‌ای مدّ نظرتونه؟

خانم:‌ فرقی نداره، فقط به درد بازیگری بخوره.

آقا: جسارتاً شما بازیگر هستین؟

خانم: نه فعلاً ولی دیروز تو آموزشگاه بازیگری «طلوع هنر» اسم نوشتم. اونجا بهمون گفتن تا میتونید نمایشنامه بخرید.

آقا: ...و بخونید.

خانم: بله!

آقا: بسیار جای درستی تشریف آوردین. پس اجازه بدین من سیستم رو روشن کنم.

خانم: ممنون میشم.

آقا: سوالی ندارین؟

خانم: لطفاً خارجی باشه.

آقا: آهان. پیدا شد!

خانم: چه زود پیدا شد!

آقا: آفتاب روز سه شنبه در ساحل جنون.

خانم: این اسمشه؟

آقا: بله خانم.

خانم: عجب اسمیه! جون میده برای خریدن.

آقا: بله، اتفاقا نویسنده‌ی شاخصی هم داره. آقای محمد عبدالسّلام...

خانم: چی چی؟ محمّد چی؟

آقا: عبدالسّلام.

خانم: این که ایرانیه.

آقا: نه خانم ایرانی نیست.

خانم: پس کجاییه؟

آقا: تانزانیایی.

خانم: دیگه بدتر!

آقا: چرا؟

خانم: آخه شما خودت رو بذار جای بابام. نمیگی این همه پول خرجت کردم که بری نمایشنامه یه تانزانیایی رو بخونی؟

آقا: خانم این چه حرفی...

خانم: اینو نمیخوام. یکی دیگه پیدا کنین.

آقا: پس خارجی باشه؟

خانم: بله.

آقا: خارجی آفریقایی و آسیایی نباشه.

خانم: دقیقاً.

آقا: پیدا شد.

خانم: اسمش چیه؟

آقا: بهشتی در...

خانم:‌ خودش رو نمیگم که، اسم نویسنده‌اش چیه؟

آقا: آها. آقای آنتوان فدریکو ایوانوویچ.

خانم: وای خدای من! خودشه، خودشه!

آقا: می‌شناسیدش؟

خانم:‌ نه بابا.

آقا: پس چرا گفتین خودشه خودشه؟

خانم: خب خارجیه دیگه.

آقا (نفس عمیقی می‌کشد): ولی پیشنهادش نمی‌کنم.

خانم: چرا؟

آقا: آخه یه کتاب زرده. مبتذله. عامه‌پسنده.

خانم: اتفاقا چه بهتر که زرده. رنگ پنجره‌های اتاقم هم زرده.

آقا:‌ محتواش رو عرض کردم که زرده.

خانم: آقا شما چیکار به محتواش دارین؟

آقا: هیچی.

خانم: اسمش چی بود؟ بهشت کوچکی در کجا؟

آقا: بهشت کوچکی در دل طویله.

خانم: چی؟ درست شنیدم؟ طویله؟

آقا: بله.

خانم: منو مسخره کردین؟

آقا: نه خانم من چرا باید همچین کاری بکنم؟

خانم: آخه اینم شد اسم؟ لابد منم مغز خر خوردم که اینو بخرم.

آقا: دیگه کاریه که شده.

خانم: نخواستیم آقا.

آقا: حالا می‌خواین بمونین...

خانم: چی چیو بمونم آقا؟ با این نمایشنامه‌های مزخرفتون.

آقا: درست صحبت کنید خانم محترم!

خانم: املت!

آقا: بله؟

خانم: گفتم املت!

آقا: به من میگید املت؟‌ واقعا که خیلی...

خانم: نه آقا، بالاخره پیداش کردم. کتاب املت،‌ نوشته ی ویلیام کفگیر!

آقا: ما همچین کتابی نداریم.

خانم: چرا. کافیه برگردین و پشت سرتون رو نگاه کنین.

آقا: آها... همین که جلدش آبیه؟

خانم: آبی نه، آبی آسمونی.

آقا: خانوم محترم... کتاب هملت، نوشته‌ی ویلیام شکسپیر!

خانم: آخ آخ خودشه... خودشه...

آقا: ولی این به درد شما نمی‌خوره.

خانم: چرا؟

آقا: آخه متنش سنگینه، برای شروع خوب نیست.

خانم: مگه درباره چیه؟

آقا: درباره یه شاهزاده است که میخواد آبروی ازدست‌رفته‌اش رو پس بگیره.

خانم: از ایناست که خون داره؟

آقا: بله.

خانم: نه من از خون میترسم.

آقا: نپیچم تو نایلون؟

خانم: نه من بیخیال شدم.

آقا: به هر حال خوشحال شدم.

خانم: ببخشید که حرف زشت زدم.

آقا: شما ببخشید که صدام رو بردم بالا.

خانم: عیبی نداره.

آقا: میگم چطوره بین کتابا جست و جو کنیم؟

خانم: که چی؟

آقا: شاید کتابی که مد نظرتونه پیدا شد.

خانم: موافقم.

آقا: شما تشریف ببرید کنار قفسه‌ی نمایشنامه تا من بیام.

خانم: گفتین قفسه‌ها کجاست؟

آقا: لب پنجره دایره‌ای شکل.

خانم: شما نمیاین؟

آقا: چرا دو لیوان چای می‌ریزم و میام.

خانم: پس من منتظرم.

نظرات  (۴)

مثل دفعات قبلی از نظرات شما استقبال می‌کنم :)
حالا واقعا راستی راستی کتاب می خواسته؟ :)))
پاسخ:
اینطور که خودش گفته، بله :)
  • پرستوی عاشق
  • بنده خدا خانمه چشماش هم ضعیف بوده فکر کنم!
    پاسخ:
    دقیقاً!
    باید موقع استخدام فکر اینجاش رو می‌کردم.
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • انتظار داشتم آخرش خانومه رو از مغازه بندازه بیرون، چرا اینطوری شد؟ :))

    ویلیام کفگیر =)))
    پاسخ:
    حقیقتش خودم هم دوست داشتم ولی نمیدونم چرا اینطوری تموم شد!

    :)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی