یکی از ایراداتم در پذیرفتن کارهاییه که از توانم خارجه. بعد اگه طرف بپرسه: «خب تکلیف چیه؟ میخوای ادامه بدی یا نه؟» جوگیر میشم و میگم: «آره تمومش میکنم».
+ اگه ثردز دارین، میتونین منو از اینجا دنبال کنین.
یکی از ایراداتم در پذیرفتن کارهاییه که از توانم خارجه. بعد اگه طرف بپرسه: «خب تکلیف چیه؟ میخوای ادامه بدی یا نه؟» جوگیر میشم و میگم: «آره تمومش میکنم».
+ اگه ثردز دارین، میتونین منو از اینجا دنبال کنین.
۱- سریال شرلوک که احتمالاً اسمش براتون آشناست درباره همون شخصیت معروف داستان های کارآگاهیه یعنی شرلوک هولمز. این بار شرلوک هولمز و دکتر واتسون در قرن بیست و یکم حضور دارن و پرونده های جنایی مختلف رو حل می کنن. یکی از خاصیت های فیلم شخصیت پردازی خیلی خوبشه. با اینکه فیلم داستانی معمایی و جناییه انتظار نمیره که زیاد به ویژگی شخصیت پردازی دقت کنن امّا نویسنده ها این کار رو به نحو احسن انجام دادن. شرلوک یه نابغه بی عاطفه است و جان واتسون یه رفیق فداکار. اما اگه فکر میکنید این دو نفر در این دو جمله خلاصه میشن سخت در اشتباهید! درواقع توی سیزده قسمت سریال یه ماجراهایی اتفاق می افته که شخصیت ها با خودشون درگیر می شن و زوایای پنهانی از خودشون رو به نمایش میذارن. طوری که باورمون نمیشه این همونه! از این گذشته سطح معماها واقعاً بالاست و نیازمند دقت زیاد. توصیه ام اینه اگه دوست دارید راحت باشید دوبله فارسی رو بشنوید ولی اگه تمایل دارین بازی واقعی بازیگران رو تجربه کنین و از لهجه شیرینشون کیفور بشید زیرنویس ببینید.
۲- یازده مرد خشمگین و یک نفر که جمعاً میشن «۱۲ مرد خشمگین» ساخته ی سیدنی لومت، یه فیلم سیاه و سفیده. اگه میونه خوبی با این فیلما ندارید میتونید ادامه ی این متنو نخونین ولی اگه میخواید ترغیب بشید باید یه ذره داستان فیلم رو لو بدم: پسری به جرم قتل پدرش دستگیر میشه درحالیکه هنوز هجده سال سن داره و قراره اعدام بشه. هیئت منصفه بدون هیچ درنگی حکم به اعدامش میدن ولی یه نفر رأی مخالف میده. از اونجا که برای اجرای حکم باید نسبت رأی ها دوازده به هیچ باشه یعنی همه مخالف یا همه موافق باشند آب پاکی رو دست همه ریخته میشه. بعد اون یه نفر یه تنه جلوی همه می ایسته و با یادآوری شواهد حیرت آور و یه سری استدلال های محکم ثابت می کنه که همه دارن اشتباه می کنن و دستی دستی یه نفرو به کشتن میدن. خب فکر کنم اسپویل شد ولی عیبی نداره. خودم با همین اسپویل فیلم رو دیدم و راضی ام!
یک) نظرات مطلب قبلی زیاد بود، باید وقت بگذارم و دانهدانه جواب بدهم. از مشارکتتان ممنونم.
دو) دعوت میکنم از حمیدرضا، ماهزده و سوکورو.
سه) چالش از اینجا کلید خورد.
از فرعون لجوجتر که نداریم؟ خدا وقتی به حضرت موسی(ع) دستور میدهد که سراغ فرعون برود و با او بجنگد، به حضرت توصیه میکند که قبل از هرچیز با فرعون سخنی نرم بگو، شاید در دلش اثر کرد و به خود آمد! (طه، آیه ۴۲) آن وقت برادر انقلابی ما، وقتی با خانم بدحجاب روبهرو میشود، طوری تلخ و گزنده با او حرف میزند که خود خدا هم راضی به این کار نیست!
کم پیش میآید نام یک بازیگر خارجی را در گوگل جستوجو کنم، امّا همان موقع هم اگر واژه «همسر» را کنار اسم آن بازیگر ببینم، خدا خدا میکنم که همسرش از جنس مخالف باشد! بعد اگر ببینم این چنین است، در دل درود میفرستم به خودشان و هفت جدشان!
در ماجرای طاقچه دو طرف تقصیر داشتند. از این سو، ناشران انقلابی بدون اینکه تذکر بدهند یا از مدیریت طاقچه توضیح بخواهند، فوری قهر کردند و رفتند. از آن سو بیانیهای که طاقچه بیرون داد بوی پشیمانی نمیداد که هیچ، از موضع قلدری حرف میزد! این وسط وزارت ارشاد هم از خواب خرگوشی درآمد و بعد از سالها یادش افتاد که طاقچه مجوز ندارد! به این بهانه طاقچه را بستند و یک روز بعد دوباره باز کردند و ما همچنان انگشت به دهانیم.
امّا چرا با حذف کردن طاقچه از سوی کاربران موافق نبودم و نیستم؟ برخلاف آنچه ما فکر میکنیم، این کار عرصه را برای جولاندادن بیشتر طاقچه فراهم میکند و این پیام را به آنها میدهد: کاربران انقلابی جل و پلاسشان را جمع کردند و رفتند، حالا دستمان بازتر است! ترجیح میدهم بمانیم و از سکوی بومی کشور مطالبه کنیم تا قوانین جاری را رعایت کند و به اصل شرعی و قانونی حجاب احترام بگذارد، تا اینکه بدون خداحافظی برویم! هرچه باشد، نان و نمک این آب و خاک را خورده و موظّف است به هنجارها پایبند باشد.
سخن اضافه نمیگویم. هرچه زودتر خلوتی گیر بیاورید و این شعرخوانی را با صدای آهسته گوش کنید. اگر ناگهان خود را شکسته دل و آب از چشم گذشته یافتید، خوشا به سعادتتان! چه بهتر از این حاجتروایی؟ که خواسته و نخواستهٔ ما از این دنیا حسین است و اشک بر مصیبت او، تمام دار و ندار ما.
+ رفتنی شدهام و شاید چندی در این کلبه غایب باشم. میترسم -و یقین دارم- در این مدت که بودهام، دلی را رنجانده باشم و با حرف نسنجیدهای خاطر کسی را آزرده باشم. اگر چنین است، در خصوصی یا عمومی به من پیام بدهید و با من در میان بگذارید و از من گلایه کنید. اگر نه، پیشاپیش از یکایک شما عزیزان طلب عفو میکنم.
++ حرفهای ما هنوز ناتمام...
چرا گاهی احساس میکنیم که باید گوشی خود را باز کرده و در اینستاگرام چرخی بزنیم؟ قبل از آنکه این برنامه ساخته شود، در اوقات تنهایی خود به چه کاری مشغول بودیم؟ بگذارید سؤالم را گسترش بدهم: در روزگاری که نه تلویزیونی در کار بود، نه گوشی همراه، نه سینما و فیلم و نه حتّی کتاب و رمان به این اندازه که اکنون هست، مردم چگونه وقت خود را پر میکردند؟