یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

جایی برای خاطره‌ها

دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۰۳ ب.ظ

امروز همچنان خانه‌تکانی می‌کردیم. مجبور شدم قفسه کتاب‌هایم را جابه‌جا کنم تا مادرم زیرشان را تمیز کند. صبح وقتی شنیدم که مادرم با گلایه از آنها حرف می‌زند، بهم برخورد. خیال کردم که به تنها دارایی‌های من در زندگی بی‌حرمتی شده است. می‌دانم، رفتاری بچگانه بود. اوّلش بغض کردم و حتّی با مادرم حرف نزدم. بعد قانع شدم که موقتاً آن‌ها را توی اتاق خواهرم بگذارم، تا وقتی که خانه تمیزتر شود و دوباره برشان گردانم. اتاق خواهرم زمانی مال من بود. روی دیوارهایش کلّی نقّاشی کرده بودم. کلاس دوم بودم که به دنیا آمد. با یک دنیا شوق. اوّل فقط تخت‌خوابش به اتاقم اضافه شد. دوتا مثل هم. بعد که خاله‌ام پس از سال‌ها بی‌خبری از صدای نوزاد، درون شکمش تکان‌هایی را احساس کرد، تخت‌خواب مرا به او امانت دادند تا رویش استراحت کند. حالا فقط چند تا کتاب و چند دست لباس توی اتاق داشتم. آن‌ها را هم به بیرون منتقل کردیم و خاطره‌های روی دیوار را رنگ زدیم. یکدست سفید. پایان مالکیّت. میدانم از اینکه قفسه کتاب‌ها را توی اتاقش گذاشته‌ام، احساس جا تنگی می‌کند. همینکه حوصله کنم، دوباره برشان می‌گردانم. جالب اینجا بود که با به هم خوردن ترتیب کتاب‌ها، اسامی و موضوعات قاطی شده بود. مرگ ایوان ایلیچ را با روانشناسی رشد و صحیفه سجّادیه، چطور میتوان تصوّر کرد؟ :)

  • علیرضا

خیلی روزانه

نظرات  (۲)

  • صـــالــحـــه ⠀
  • مرگ ایوان ایلیچ رو با ...

    جواب: به سادگی :)
    پاسخ:
    همینطوره... به سادگی.
    مامان‌ها چرا با کتاب و کتابخونه مشکل دارن؟ 😅 مادر من هم دو هفته پیش گفت می‌خوام کتاب‌هات رو جمع کنم با کتابخونه ببریم انباری یه کم جا باز شه! انقدر عصبانی شدم 🙈 حالا انگار کتابخونه من کلا چقدره.


    پاسخ:
    آخ آخ. می‌بینید تو رو خدا؟

    پس مشکل سراسریه!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی