یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نمایشنامه» ثبت شده است

به نام خدا

متن زیر حاصل تمرینات من برای نوشتن گفت و گو در داستان است. پیشاپیش ممنونم از وقتی که برای خواندن و نظرگذاشتن صرف می‌کنید!

- ها احمد؟ زنده‌ای؟

- آره... به گمونم.

- خدا رو صد هزار مرتبه شکر... داشتم از تنهایی دق می‌کردم.

- پس بقیه کو؟

- بقیه؟

- آره... محمود پلنگ، ناصر؟ 

- هی... یه نگاه به دور و برت بنداز، خودت می‌فهمی.

- یعنی همه شون شهید شدن؟

- نمیدونم... مو که داشتم چرخ می‌زدم، ئی همه جنازه رو دیدم. حالا محمود اینا یا شهید رفتن، یا اسیر...

۸ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱ ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۵۱
علیرضا

- نزار اون روی سگم بالا بیاد، وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.

- چی گفتی؟

- نزار اون روی سگم بالا بیاد.

- غلط می‌کنی.

- خودت غلط می‌کنی، آشغالِ عوضی.

- نه! منظور من یه غلط دیگه بود.

- غلط دیگه؟

- آره بابا.

- اون رو که ترک کردم.

- نه، غلط املایی. منظور من این بود که «نزار» غلطه، بگو «نذار‌».

- دروغ نگو.

- به‌جون تو.

- گرفتی منو؟

- من غلط بکنم.

- راستی‌راستی؟

- آره عزیزم.

- دمت گرم. پس دوباره می‌گم: نذار اون روی سگم بالا بیاد، وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی... 


(از نمایشنامه‌ی «زندگی بدون ویرایش، زهرمار است»، اثر علیوویچ گلرنگیوف.)

۱ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۰ ، ۱۲:۳۲
علیرضا