۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمرین» ثبت شده است

نمایشنامهٔ دو سرباز

به نام خدا

متن زیر حاصل تمرینات من برای نوشتن گفت و گو در داستان است. پیشاپیش ممنونم از وقتی که برای خواندن و نظرگذاشتن صرف می‌کنید!

- ها احمد؟ زنده‌ای؟

- آره... به گمونم.

- خدا رو صد هزار مرتبه شکر... داشتم از تنهایی دق می‌کردم.

- پس بقیه کو؟

- بقیه؟

- آره... محمود پلنگ، ناصر؟ 

- هی... یه نگاه به دور و برت بنداز، خودت می‌فهمی.

- یعنی همه شون شهید شدن؟

- نمیدونم... مو که داشتم چرخ می‌زدم، ئی همه جنازه رو دیدم. حالا محمود اینا یا شهید رفتن، یا اسیر...