گلرنگ... حاضر!

اگر یک ویژگی مثبت در این شخصیت مزخرف من وجود داشته باشد، نام خانوادگی من است! آن را دوست دارم. طنینش را، خاص بودنش را، ترکیب قشنگش را. امشب که داشتم پیاده روی می کردم، به شبی فکر کردم که مادربزرگم همه ی ما را برای افطاری در خانه اش جمع کرده بود. من بودم و کلّی دخترعمو و پسرعمو که هر کدام نماینده ای از نام خانوادگی من بودند. به این فکر کردم که این اسم خانوادگی چقدر تکرار شده است. سر صف سربازی، سر سفره ی عقد، کنار تخت زایمان، لب مرز و درگیری با اشرار، در راه های طولانی و پر پیچ و خم یک لقمه حلال، پشت نیمکت کلاس. هر بار شخصی با صدای بلند این اسم را صدا زده و شخص دیگری جواب داده...

-خانم یا آقای گلرنگ...!

-بله بفرمایید، خودم هستم!

علیرضا ۲۲ اسفند | ۱۱:۰۰ ۸۲ ۳ ۷
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
avatar هیپنو تیک
هیپنو تیک
۲۲ اسفند ۰۳، ۰۰:۱۳
احساس می کنم شما باید توی نشریه ی دانشگاه ما بنویسید...
علیرضا avatar
علیرضا
۲۲ اسفند ۰۳، ۰۰:۱۹
هرگز این اشتباه مهلکو مرتکب نشید!!
avatar آسـِ مون
آسـِ مون
۲۲ اسفند ۰۳، ۰۰:۴۸
چرا کلمات وبلاگتون وقتی موس میره روشون اینقدر می ترسن؟
علیرضا avatar
علیرضا
۲۲ اسفند ۰۳، ۰۰:۵۷
متوجه نشدم راستش... من با گوشی وارد میشم.
avatar حمید
حمید
۲۲ اسفند ۰۳، ۱۲:۰۲
چه متن خوبی؛ حسودیم شد که عمو ندارم🥲

فامیل‌تون قشنگ و متفاوته. نشنیده بودم. 😇💐
علیرضا avatar
علیرضا
۲۳ اسفند ۰۳، ۰۰:۱۷
خوب خوندید:)
ای بابا، عوضش منم دایی ندارم!

:))