یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۳، ۲۱:۵۹ - حمیدرضا ‌‌‌
    سلام :)

کشف‌الاسرار میبدی، قسمت نهم

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۰۶ ق.ظ

  • شراب غفلت و شراب معرفت

قولُه تعالی: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِر» الآیة(تا آخر آیه). قال النّبی صلّی الله علیه و آلِه: «الخَمرُ جِماعُ الاِثمِ و اُمّ الخَبائث». خمر اصل خبایث است و کلید کبایر، مایهٔ جنایات و تخم ضَلالات و منبع فتنه. عقل را بپوشد و دل را تاریک کند، و چشمه طاعت خشک کند و آب ذکر باز بندد و درِ غفلت بگشاید. نَفْس از خمر مست شود، از نماز باز ماند. دل از غفلت مست شود، از راز باز ماند...

قولُه تعالی: «یَسئَلونَکَ عَنِ الخَمرِ وَ المَیسِر» الآیة. شرابِ اهل غفلت را سرانجام و صفت این است که گفتیم. بار خدای را عزّ و جلّ بر روی زمین بندگانی‌اند که آشامندهٔ شراب معرفت‌اند و مست از جام محبت. هرچند که از حقیقت آن شراب در دنیا بویی نه، و از حقیقت آن مستی جز نمایشی نه، زانکه دنیا زندان است، زندان چند برتابد؟ امروز چندان است، باش تا فردا که مجمع رَوح و ریحان بوَد، و معرکهٔ وصال جانان، و رَهی در حق نگران.

امّید وصال تو مرا عمر بیفزود

خودْ وصل چه چیز است چو امّید چنین است

شوریده‌ای به کلبهٔ خَمّار شد؛ دِرَمی داشت به وی داد، گفت: «به این یک درم مرا شراب ده». خمّار گفت: «مرا شراب نماند». آن شوریده گفت: «من خود مردی شوریده‌ام، طاقت حقیقت شراب ندارم، قطره‌ای بنمای تا از آن بویی به من رسد، بینی که از آن چند مستی کنم، و چه شورانگیزم!»

سبحان‌الله! این چه برقی است که از ازل تابید، دو گیتی بسوخت و هیچ نپایید. یکی را شرابِ حیرت از کاسِ هیبت(جلال خدا) داد، مست حیرت شد، گفت:

کار دُشخوار است آسان چون کنم؟

درد بی‌داروست درمان چون کنم؟

از صُداع قیل و قال ایمن شدم

چارهٔ دستان مستان چون کنم؟

یکی را شراب معرفت از خمخانهٔ رجا داد، بر سر کوی شوق بر امید وصل همی گوید:

بخت از درِ خان ما درآید روزی

خورشید نشاط ما برآید روزی

وز تو به سوی ما نظر آید روزی

وین اندُه ما هم به سر آید روزی

یکی را شرابِ وصلت از جام محبّت داد، بر بساط انبساطش راه داد، بر تکیه‌گاه اُنسش جای داد، از سرِ ناز و دَلال گفت:

بر شاخ طرب هزاردستانِ توایم

دل بسته بدان نغمه و دستان تویم

از دست مده که زیردستان توایم

بگذار گناه ما که مستان توایم

یکی را خود از دیدار ساقی چندان شُغل افتاد که با شراب نپرداخت.

سَقَیتَنی کَأساً فَأَسکَرتَنی

فَمِنکَ سُکری لا مِنَ الکَأسِ!

(جام باده را به من نوشاندی و مستم کردی. پس مستی‌ام از توست، نه از جام!)


برگزیده کشف‌الاسرار میبدی به کوشش دکتر محمدمهدی رکنی، ص ۸۱ تا ۸۳.

  • علیرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی