کتابی که از دستم نمیافتد: ماجرای فکر آوینی!
مشغول مطالعه کتابی از وحید یامین پور هستم با نام ماجرای فکر آوینی. کتابی که ذهنم را حسابی شخم زده است. می شود گفت همان حرفهایی است که اگر به یک روشنفکر بگویی تو را به تندرویی و افراط گرایی متهم می کند. ولی چه اهمیتی دارد؟ یکی از بهترین کتاب هایی است که تا به حال خوانده ام. مباحث کتاب کاملا انتزاعی است امّا قلم نویسنده آنقدر شیرین است که حین خواندن اذیت نمی شوی. یکی از دلایل دیگری که این کتاب را دوست دارم این است که با طرح مسئله شروع می کند. کتاب هایی که با طرح مسئله شروع می کنند بهتر در ذهن می مانند. کتاب ها دو جورند: کتاب های مبانی و کتاب های کاربردی. شاید این تقسیم بندی درست نباشد ولی کتاب های مبانی آنها هستند که صفر تا صد یک موضوع را توضیح می دهند. مو به مو. بدون اینکه یک قسمت بر قسمت دیگر ارجحیت داشته باشد. مثلا در اصول عقاید کتاب های زیادی هست که از توحید شروع می کنند با نبوت و معاد ادامه پیدا می کنند و تهش به ولایت فقیه می رسند و تمام. ولی کتابی مثل رشد که علی صفایی آن را نوشته می خواهد به تو بگوید اصلا چرا باید از خدا شروع کنی؟ چرا توحید؟ چرا دین؟ عطش را در تو زیاد می کند. احساس نیاز را در تو بیدار می کند. ماجرای فکر آوینی برای من چنین کتابی است. از وسط خاکریز نبرد شروع کرده. از لا به لای نبرد دین و مدرنیته. از اینکه در جهانی که مدرنیته حکمرانی می کند و هیچ صدای دیگری جرئت ابراز وجود ندارد کودکی به دنیا می آید که خواب آنها را بر هم می زند و نام آن انقلاب اسلامی است. البته این تعبیر را از خودم گفتم ولی مشابهش در داخل کتاب هست. اصلا به قول شهید آوینی اشتباه است اگر بگوییم انقلاب اسلامی با کشورهای غربی مشکل دارد. مشکل انقلاب با تفکر غربی است. تفکر غربی که ماده را اصیل می داند و غیر ماده را نه. تفکری که تاریخ را خطی می داند و به تبع آن انسانی که در ابتدای خط تاریخ ایستاده بدوی و نخستین و وحشی است و انسانی که در سر سلسله ی این خط ایستاده متمدن و پیشرفته. کدام تمدن؟ کدام پیشرفت؟ در هیچ عصری به اندازه قرن حاضر به زمین و زمان گند نزده ایم. انسان نخستین بود که لایه اوزون را سوراخ کرد؟ گرمای زمین را بالا برد؟ جنگ های عظیم جهانی راه انداخت و با یک دکمه هزاران هزاران بی گناه ژاپنی را به کام مرگ فرو برد؟ بشر امروز همان بشر دیروزی است و بلکه نادان تر. گرفتار در حجاب علم محاسبه گر. آنها می گویند که نقطه آغاز بشر میمون است. ما می گوییم نقطه آغاز بشر انسان کاملی است به نام حضرت آدم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! آنها برای آنکه چرخ دنیای سرمایه داری بچرخد و آدم ها ندانند که دارند به قهقرا می روند و سرخوش باشند سینما و هنر و فوتبال و دیسکو می سازند تا آدم ها خودشان را فراموش کنند. مسخ شوند. مگر مسخ کافکا غیر از این است؟ آدمی شب خوابید و صبح وقتی بیدار شد دید تبدیل شده است به سوسک. ما همه در این عالم ممکن است روزی از خواب برخیزیم و ببینیم به جای دو دست شش دست داریم و به جای دو چشم ده چشم. ما این همه پول می دهیم تا کلاس زبان برویم و کلاس موسیقی ثبت نام کنیم و برویم باشگاه وزنه برداریم و مشت و لگد بزنیم و هزار تا تدبیر دیگر برای اوقات فراغت بیندیشیم که از جمله ی آن شبکه های اجتماعی است. امّا گذشتگان ما چگونه اوقات فراغت خود را پر می کردند؟ چرا وقتی پنجشنبه ها و جمعه ها به جاده ها نگاه می کنیم راه بندان ایجاد می شود؟ چرا جاده چالوس در این روزها بند می آید؟ چون آدم هایی که از شنبه تا چهارشنبه مشغول دویدن و کار کردن و تکرار بوده اند و به بن بست رسیده اند نیاز به تخلیه روانی دارند. بشر قدیمی چرا اوقات فراغت نداشت؟ چون اساسا این مفهوم در دنیای مدرن زاده شده است. بشر قدیمی وقتی هنر هم می ورزید قدرت آفرینندگی داشت. قلم نی را که بر کاغذ می کشید و شعری از سعدی می نوشت احساس غنا می کرد. اکنون اگر همه ی دیوان سعدی را با فونت نستعلیق تایپ کنیم ذره ای از آن شور و اشتیاق به ما دست نمی دهد. لابد می خواهید بگویید دارم مدرنیته را نفی می کنم و باید همه به عصر حجر برگردیم. نه. به قول یکی بنده خدایی ما در موضع راهکار دادن نیستیم. ما فقط اعتراض می کنیم. اعتراض می کنیم به وضعی که برایمان ساخته اند و حتی دین داری ما را تحت الشعاع قرار داده اند. بگذریم. حرف زیاد است. ماجرای فکر آوینی را بخوانید اگر می خواهید حرف های جدی بشنوید ولی نمی دانید از کجا شروع کنید. مطمئن باشید از دستتان نمی افتد.
مدرنیته را نفی کنیم به عصر حجر بر می گردیم؟!
عصر حجر دروغی بزرگه. در وبلاگم توضیح دادم