چرا نباید نصفهشب به دیوار اتاق میخ بکوبیم؟
همه اشتباه میکنند، امّا واکنش آنها به اشتباهاتشان چند نوع است. خیلیها به آن اهمیت نمیدهند و میگویند: «همین است که هست!» بعضیها تصمیم میگیرند که از این به بعد اشتباه نکنند. تعداد اندکی از آدمها هم علاوه بر این تصمیم، تا سرحدّ مرگ خود را سرزنش میکنند و خیال نابودی به سرشان میزند!
من اینگونهام. هروقت دستهگلی به آب میدهم، میگویم «چرا اینطور شد؟ این دفعهٔ آخر است». چند روز میگذرد. دوباره گند میزنم. دوباره و سهباره. هربار بیشتر مطمئن میشوم که نه! آدمبشو نیستم. که این اشتباهات پایانی ندارد. آن لحظه تمام حواسم از کار میافتد و دنیایم میرسد به ته. مثل امشب، در خوابگاه.
مدتی بود میخواستم میخی را بکوبم به دیوار کمدم. به جسم سختی نیاز داشتم که امشب گیرم آمد: یک قفل. آن را محکم کوبیدم به میخ. سروصدا از راهروها بلند شد. دوباره کوبیدم. به دیوارها مشت و لگد زدند. دوباره و دوباره کوبیدم. دقایقی بعد، همه از خواب پریده بودند و داشتند یک نفر را فحشباران میکردند. و من تازه به خودم آمدم و گفتم: «چرا اینطور شد؟» و خیال نابودی...
- ۰۱/۰۸/۰۳
همیشه میگس آخریشه،هی تکرار میشه😅حالا چرا میخ به قفل؟