چرا نباید نصفه‌شب به دیوار اتاق میخ بکوبیم؟

همه اشتباه می‌کنند، امّا واکنش آن‌ها به اشتباهاتشان چند نوع است. خیلی‌ها به آن اهمیت نمی‌دهند و می‌گویند: «همین است که هست!» بعضی‌ها تصمیم می‌گیرند که از این به بعد اشتباه نکنند. تعداد اندکی از آدم‌ها هم علاوه بر این تصمیم، تا سرحدّ مرگ خود را سرزنش می‌کنند و خیال نابودی به سرشان می‌زند!

من اینگونه‌ام. هروقت دسته‌گلی به آب می‌دهم، می‌گویم «چرا اینطور شد؟ این دفعهٔ آخر است». چند روز می‌گذرد. دوباره گند می‌زنم. دوباره و سه‌باره. هربار بیشتر مطمئن می‌شوم که نه! آدم‌بشو نیستم. که این اشتباهات پایانی ندارد. آن لحظه تمام حواسم از کار می‌افتد و دنیایم می‌رسد به ته. مثل امشب، در خوابگاه.

مدتی بود می‌خواستم میخی را بکوبم به دیوار کمدم. به جسم سختی نیاز داشتم که امشب گیرم آمد: یک قفل. آن را محکم کوبیدم به میخ. سروصدا از راهروها بلند شد. دوباره کوبیدم. به دیوارها مشت و لگد زدند. دوباره و دوباره کوبیدم. دقایقی بعد، همه از خواب پریده بودند و داشتند یک نفر را فحش‌باران می‌کردند. و من تازه به خودم آمدم و گفتم: «چرا اینطور شد؟» و خیال نابودی...

علیرضا ۳ آبان | ۵۳:۰۱ ۱۵۸ ۲ ۴
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
avatar Amir chaqamirza
Amir chaqamirza
۳ آبان ۰۱، ۰۷:۵۶
سلام.سلام.سلام
همیشه میگس آخریشه،هی تکرار میشه😅حالا چرا میخ به قفل؟
علیرضا avatar
علیرضا
۳ آبان ۰۱، ۱۰:۱۰
سلام
قفل به میخ‌.
avatar مردی در تبعید ابدی ..
مردی در تبعید ابدی ..
۳ آبان ۰۱، ۰۸:۵۱
ما همه درگیر این اتفاق هستیم...در روزمرگی های خودمون...و در مورد اشتباهاتی به مراتب بزرگ تر از میخ کوبیدن به دیوار...در مورد اشتباهاتی غیر قابل جبران...انگار کن میخ کوبیدن به روح خودمان.
و هر بار توبه...
و هر بار «دیگر بار آخر است».
و دوباره تکرار... .

اما امید دارم که یک جا تمام شود این دوگانگی...و به یقین رسید. ان شاءالله.
علیرضا avatar
علیرضا
۳ آبان ۰۱، ۱۰:۱۴
متشکّرم از مردی در تبعید ابدی.
من هم امید دارم...