یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۳، ۲۱:۵۹ - حمیدرضا ‌‌‌
    سلام :)

من که هرآنچه داشتم، اوّل ره گذاشتم...*

شنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۰۸ ق.ظ

باید می‌دانستم که دل‌کندن به‌ این راحتی‌ها نیست. باید می‌دانستم که وقت جدایی، تکه‌هایی از غرور و عاطفه‌ات را برای همیشه از دست خواهی داد و از این پس، هیچ چیز سر جایش نخواهد بود. آری... زودتر از این‌ها باید می‌دانستم تا وارد این بازی خطرناک نمی‌شدم و دلم را دودستی تقدیم نمی‌کردم. حالا جواب غرور شکسته‌ام را کی می‌دهد؟ حالا با دلی که نیست، چگونه بسازم و دم نزنم؟

خدایا تو شاهدی که قصدم از این ماجرا اوّل و آخر تو بودی. کسی را از تو طلب کردم که چند سر و گردن از من بالاتر باشد و به تو نزدیکتر. صلاح ندانستی... نشد. راضی‌ام به رضای تو. شکر بابت داده و نداده‌ات. آرامم کن به آوای دلنشین اجابتت.



* من که هرآنچه داشتم اوّل ره گذاشتم

حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

(محمّدعلی بهمنی)

  • علیرضا

حکایت نرسیدن‌‌ها

نظرات  (۳)

پلنگِ من- دلِ مغرورم -پرید و پنجه به خالی زد
که عشق، ماهِ بلندِ من، ورای دست رسیدن بود

واسه عشق و عاشقی غصه نخورین. بازم فرصتش پیش میاد شبیه همین یکی یا حتی بهتر. صبر و تحمل تون رو نگه دارین واسه غصه هایی که هیچ جایگزینی ندارن.
  • مسعود کوثری
  • چی قشنگتر از سپردن سرنوشت به دست خدا ؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی