مقدار زیادی خودخوری به پیوست است
از خودم عصبانیام. از اینکه قاطعیت ندارم. از اینکه توی باورهام به یقین نرسیدم و بهشون پافشاری نمیکنم. از اینکه جهاد تبیینم در حدّ صفره. از اینکه در برابر حرفای بقیه لام تا کام حرف نمیزنم. از اینکه دخترخالههام هیچ حجابی روی سر ندارند و منِ مثلاً بچه مسلمون جیکم در نمیاد. از اینکه نمیتونم از فلسطین دفاع کنم. از آرمان قدس، از جمهوری اسلامی، از دین، از همه چی.
بخش بزرگی از زندگی، همین نتونستنها و حسرتخوردنهاست...
پ.ن: حرفی که شاید خودم سالها بعد نقضش کنم.
همهامون از این خودخوریها داریم
فقط باید تو این مرحله نمونیم و تبدیلش کنیم به انگیزه و موتور حرکت به جلو... به یاد گرفتن... به بهتر عمل کردن...
یه آدم برونگرا با درونگرا قطعا فرق میکنه
هرکسی تو یه حوزه جلوتره، تو یه حوزه ماهرتره، تو یه حوزه بامطالعهتره و...
همه عین هم نیستن
هرکس نقطه قوت و ضعف خودش رو داره
معتقد قلبی نیستی بهشون؟
یا هستی و توی بحث کردن حرف کم میاری و اطلاعات نداری؟
که غصه نداره
چاره داره
اگه دانشجویی کلاس های اعتقادی رو شرکت کن
دوره ی ولایت برو
آثار شهید مطهری رو بخون
سایت های خبری اصلاح طلب و اصولگرا و داخلی و خارجی رو مدام چک کن
کانال های مفید
تفسیر های سیاسی افراد فعال فضای مجازی رو بخون
و از بحث کردن نترس
اگه جایی با منطقت سازگار بود حتی قبول کن
این باعث میشه کمتر طرف مقابلت گارد داشته باشه
و در نتیجه اینکه از بحث سیاسی دنبال نتیجه نباش
ازش لذت ببر
تو بحث کم اوردن نقص نیست بلکه ارزشه. قاطع نبودن نقص نیست ارزشه. بنطرم جفتش مصداق انعطاف داشتنه.