سلفی با حاج قاسم
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. همه به پیشواز تو آمده اند: پیر و جوان و زن و مرد. در آن هیاهو، شاید گمان شان این باشد که تو را در خویش غرق ساخته اند! اما در حقیقت، خودشان در تو غرق شده اند، در آن لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، شانه به شانه ی مردمت ایستاده ای. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با صفا و صمیمیتی وصف ناشدنی تو را صدا میزنند: سردار!
یعنی از میان القاب گوناگون تو، «سردار» حسابی به دلشان چسبیده است؛ ساده ترین و با شکوه ترین نامی که از زبان جان شان جاری می شود. به راستی که تو سرداری و دل ها را به سرِ دار می بری... .
به سوی ماشینت می روی در حالی که آن انبوه هنوز پابرجاست؛ گرداگرد تو و چسبیده به شیشه های ماشین. کم کم عزم خداحافظی می کنی و همچنان لبخند نشسته بر لبانت. می نشینی داخل ماشین که ناگهان پسربچه صدایت می زند: سردار! سردار یه لحظه!
دوربین اش را به سمت خودش و تو گرفته تا سلفی بگیرد. تو هم دلش را نمی شکنی. بر می خیزی و دوباره می ایستی، با همان لبخند. سپس می نشینی که ناگهان دیگری صدایت می زند: سردار! یه لحظه!
تقصیری ندارند. چه کنند که از دار دنیا یک سردار بیشتر ندارند و آن هم تویی. آن هم چه سرداری! نامش دل شیر را آب می کند و سیمایش، دل عشاق را. به راستی که قانون جمع نقیضین را دور زده ای سردار!
دوباره می نشینی داخل ماشین، با همان لبخند و آماده ی خداحافظی. انبوه نیز هنوز پابرجاست. ناگهان دوباره صدایت می زنند: سردار! سردار یه لحظه!
امان ات نمی دهند؛ زیرا تو با آماج نگاهت امانشان بریده ای. باز بر می خیزی و... .
آه ای سردار! این مهر و عطوفت تو اوج بی رحمی است. نمی بینی این اشک های جوشان را؟ دلم را بیش از این آتش نکن. تو نباید اینقدر مهربان باشی. تو نباید اینقدر خاکی باشی. نه! تو نباید لبخند بزنی. جان من را بردی. جان آن انبوه را بردی. جان این ملت را بردی. جان رهبرت را بردی. آه ای سردار دل ها... .
پ ن: تصاویر تأثیربرانگیز «سلفی با حاج قاسم» را ببینید و اگر توانستید گریه نکنید: https://www.aparat.com/v/GaV7W
- ۹۸/۱۰/۱۹
همان مصداق اشدا علی الکفار..رحماء بینهم..