دور شدم تا ساخته شوم...
پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۴۰ ب.ظ
کلاسهای من از شنبه آغاز میشود تا چهارشنبه. پنچشنبه و جمعه مثل بقیه همشهریها برمیگردم به خانه. حالا هرچند دلم میتپد برای خانه، امّا وقتی بچهها کولههایشان را بستند، با نگاهی حسرتبار بدرقهشان کردم. چند بار به سرم زد که سوار تاکسی شوم و از کوههای استوار بگذرم و برسم به شهر کوچک دلبندمان، امّا ایستادگی کردم. اینجا کار ناتمامی دارم که باید به اتمام برسانم. این دو روز پنجشنبه و جمعه، فرصتی است تا بیشتر روی خودم کار کنم. شاید آدمها در غربت بهتر رشد میکنند!
- ۰۱/۰۸/۰۵