یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار...

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ب.ظ

می گویند راه های خداشناسی، به شماره ی تمام آفریده های اوست؛ درحالیکه اگر بخواهیم تمام این راه ها را یکجا جمع کنیم، در سه دسته جای می‌گیرند:

۱. راه دلی یا فطری
۲. راه طبیعت
۳. راه عقل
اولی، پیشه ی عرفاست و دومی، کار دانشمندان و سومی، راست کار فیلسوفان. البته، مردم عادی نیز عمومأ از راه دوم، یعنی طبیعت به خدا می رسند. حالا اینها که گفتم یعنی چه؟! آنچه که ذهن تازه کار من از کتاب های بزرگان، به یاد می‌آورد اینهاست:
راه دل، یعنی راه عشق و راه فطرت، همان راه پرسوز و گداز عاشقانه که در شعر های شیرین فارسی موج میزند. عرفا می گویند هر آدمی در درون روح خویش، جلوه ای از نور الهی را احساس می‌کند، بی آنکه کسی به او گفته باشد خدایی هست یا خدایی باید باشد، نه! هر انسانی که قلب صاف و بی کدورتی داشته باشد، بی هیچ برهان و استدلالی، به وجود نیرویی عظیم و با جلال که دست اداره کننده ی این عالم بزرگ است، گواهی می‌دهد. تزکیه نفس و پیراستن دل از ناصافی ها، باعث پرورش هرچه بیشتر این باور قلبی می شود.
اما راه طبیعت. این راه، برخلاف راه قبلی، نگاهش بیشتر به بیرون است. اگر دلی ها، خدا را در اعماق خویش جست و جو می‌کنند؛ طبیعی ها در اطراف و اکناف این جهان بزرگ و حیرت‌انگیز. خلقت آسمان ها و زمین، ساختار پیچیده ی جانوران و دستگاه هدایت کننده ی موجودات به سوی غایت نهایی، از جمله نمونه های این راه هستند. خداشناسی از راه علوم طبیعی نیز از جمله زیست شناسی، در این دسته قرار میگیرد. گذشته از این، شاعران حکیم ما در این وادی نیز سنگ تمام گذاشته اند:
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
و اما آخرین راه، راه عقل! پنجه افکندن در صخره های سخت و مهلک استدلال! برخلاف دو راه قبلی، شاعران تا دلتان بخواهد این راه را کوبیده اند و مسخره اش کرده اند! مثلاً مولوی میگوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود...
در عوض، این راه یعنی فلسفه، محکم ترین راه خداشناسی است و تک تک شک و شبهات را ریشه کن می‌کند. تنها این راه است که می‌تواند علم خداشناسی نام بگیرد و محکم در دهان مادی گرایان لجباز بکوبد!
ادامه دارد...

+ یک بزرگی می گفت: فلسفه و عرفان ما را تنها به خودشان می رسانند، نه به خدا! آنچه ما را به خدا می رساند، بندگی است... 
+ راستی شما چطور شناخته اید خدا را؟! اصلا بنظر شما، آیا خدا پنهان است و باید کشفش کرد یا نه، عیان است و باید به سمتش رفت؟!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۳۰
علیرضا

نظرات  (۴)

من از راه عرفانیش شناختم

امدادهای غیبیش باعث شد ایمان بیارم

پاسخ:
دقیقا چه امدادهایی؟ شخصی یا مال دیگران؟

ممنون از اینکه هستی :)

۰۸ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۳ رفیقِ نیمه راه

به نظر من بهترین راه شناخت از هر سه دسته است. (یعنی من از هر سه دسته شناختمش...)
و طبیعتا وقتی از هر سه دسته شناخته شد بهتره راه اول پی گیری بشه...
و این که لازم نیست برای پیدا کردن خدا انرژی خرج کنیم، خدا همیشه هست و همینجا هم هست، چقدر آیات داریم راجع به همنشینی و نزدیکی خدا با ما، فقط کافیه باور داشته باشیم که خدا همیشه هست و با یاد کردنش همنشینمونم میشه.
و اینکه این بهترین حرف ممکنه که راه رسیدن به خدا بندگیه...
ویکتور هوگو یه حرف داره که میگه:
خدا پشت گوش همه چیز است اما همه چیز خدا را پنهان میدارد...
خدا هست فقط باید سمتش رفت...

پاسخ:
احسنت رفیق سید مرتضی :))
باهات موافقم، خدا رو باید از هر سه راه شناخت.
بنظرت چرا باید حتما از هر سه تاشون استفاده کرد؟ نمیشه فقط عرفان یا فقط نظام خلقت یا فقط فلسفه؟
و یه سوال دیگه، آیا آیات قرآن برای خداشناس کردن افراد مناسب اند یا نه؟ مثلا میشه دلیل وجود خدا رو از کتاب خدا آورد؟ (اثبات وجود نویسنده با استفاده از کتاب منسوب به او)
۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۵۹ رفیقِ نیمه راه

استفاده از سه تاشون بخاطر اینه که اگه از راهی نشناسیمش همون باعث نقص میشه...
مثلا ما اگه فقط از راه دل و فطرت بشناسیم فردا یکی میاد میگه ثابت کن ببینم دلیلت چیه!؟ دروغ میگیو از این حرفا...
یا اگر فقط از راه فلسفه و برهان بشناسیم! فقط فهمیدیم که خدایی هست! اما عشق به اون مهمتره که همون راه دل و فطرته! عشق از فلسفه نمیاد! از خود آدم میاد...
اگر آدم قرآن شناس باشه که ما نیستیم! میتونه از توی آیات دلایلی رو بیاره که برای افراد متقی هدایت گره! این حرف خود خداست که قران برای افراد باتقوا هدایت گره و به نظرم متاسفانه برای افراد غیر متقی هدایت گر نیست! ولی خب هر آدم گناهکار و کافری میتونه دلیل های هرچند ناقص مارو بپذیره! ولی شرط انس گرفتن و به دل راه پیدا کردن حرف خدا تقواست...
اینم دلیلیست ولی کدوم آدم غیرمسلمان باور میکنه که کتاب از خدا نازل شده! میگن که نه کتاب نویسنده اش یه آدم یوده! متاسفانه...
ولی خب هیشکی نمیتونه حتی یه آیه مثل اون رو بیاره ^_^

پاسخ:
ببخشید. تنبلی باعث شد که دیر بهت جواب بدم :))
دقیقا... شاید فلسفه یعنی دانستن و عرفان یعنی چشیدن. 
همچنین، خود قرآن گفته: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدًی للمتقین.
منظورت از مثل قرآن چیه؟ یعنی به سبک قرآن نوشتن، با همان الفاظ؟ این شبهه اخیراً برام پیش اومده.

۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۰۶ رفیقِ نیمه راه

بله قرآن وقتی در طول حدود 20 سال نازل شد آخرش با اولش هیچ فرقی از لحاظ محتوا و الفاظ و اون حالت نوشتاری عربی که خیلی قشنگ نازل شده (و نوشته شده)نداشت و نداره... اگر ما اساتید رو ببینیم در طول سالها کتابهایی رو که مثلا در جوونی نوشتن در میانسالی ویرایش میکنن و اصلاحاتی رو ایجاد میکنن که منم شاهد این ماجرا هستم (یک کتاب در طول بیست سال با کلی تغییر در محتوا) ولی خب قران اینجوری نبوده و خدا کفار رو هماوردطلبی کرده که اگه میتونید فقط یک آیه (اول گفت 10 سوره بعد یک سوره بعد یک آیه)  مثل قرآن بیارید که این نوع نظم و محتوا و به قولی قشنگ نوشتن رو داشته باشه که حتی کفار به روی خودشون هم نیاوردند که نمی تونن و خودشون رو به اون راه زدن....
این (یک آیه) یعنی نهایت عجز انسان (کفار) در مقابل خدا حتی در سخن گفتن...
بازم بخاطر پرحرفی ببخش...

پاسخ:
راست میگی... تا الان اینجوری به قرآن نگاه نکرده بودم.
راستش مدتیه رغبتم به نهج البلاغه و ادعیه از رغبتم به قرآن بیشتر شده. میگم شاید تقصیر کنکوره! شاید تست های دینی کنکور باعث شده از قرآن زده بشم.
نه بابا این چه حرفیه! از حرفات لذت میبرم شیخ :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی