درس و عشق و قاعدههای شکسته
دوشنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۱۳ ق.ظ
بسمالله
شنبه امتحانات شروع میشود و طبق معمول هنوز یک کلمه درس نخواندهام. عکس شهدا را میزنیم، عکس شهدا عمل میکنیم. به یکی دلبسته شدم. خانهشان مرکز استان است، یعنی نیمساعت فاصله. محجبه است. فرهنگی نیست، یعنی دانشجومعلم نیست. چند ماه از من بزرگتر است. ترم آخر است. از همه لحاظ مورد تایید است، این را دوستانش میگویند. دلم طوفانی است. دلیلش را نمیدانم. گناه میکنم و توبه میشکنم. گناه میکنم و توبه میشکنم. توبه میشکنم و گناه میکنم. من لیاقت عشقش را ندارم، حتّی اگر او بخواهد. میخواستم این مطلب نامنظّم باشد و از هر دری بنویسم. سخن عشق آمد، قاعدهها به هم ریخت...
به تقلید از هزارتوهای وبلاگ هیچ
انشالله که خیره :`)))
از دانشجومعلمها ازدواجیتر ما نداریم خداوکیلی
:)))
اونقدر که برای پسرهای فرهنگیان خواستگاری کردم اوستا شدم :)
خب خب خب
بالاتر بودن سن رو جدی بگیرید. روش فکر کنید خوب. ببینید زن عموی من از عموم بزرگترن، خیلی هم خوشبختن. پس نمیگم قطعی خوب نیست. ولی روش خیلی فکر کنید. سن عقلی دخترها همینجوری هم بزرگتره از پسرها
دوستانش؟ شما با دوستانش چرا صحبت میکنید؟ آیکون غیرتی (ناراحت نشید همه پسرهای فرهنگیان داداش هامن خدایی😅)
ببینید اگه خانواده اتون مشکلی نداره با خواستگاری طولانی مدت، دل بزنید به دریا. واقعا هیچ فاجعهای رخ نمیده. شناخت وقتی حالت رسمی داشته باشه خیلی بهتره. تا وقتی که عشق مخفیانه ته دل و محبت زیر زیرکی قاطی اش میشه. نظر منه البته
و اینکه دلتون رو باید بزرگ کنید. چون خیلیا هستن از رو سن رد میکنن. به هر حال عرف نیست ازدواج پسر به سن شما. عرف غلطیه. البته که ریسک داره خب شاید به بلوغ عقلی حد نصاب نرسیده باشه ولی اینکه ندیده رد کنی بیانصافیه.
دنبال این باشید که لیاقت عشق رو پیدا کنید :`) ارزش خودتون رو ببرید بالا. مخصوصا بخاطر خودتون.
به هر حال که باید لیاقت باارزشترین ها رو داشته باشید...