یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

بحرانِ عمیقِ وجودی!

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۳۸ ب.ظ

امروز صبح، یک اتّفاقی برایم افتاد که باعث شد، پاک ناامید شوم از ادامه‌ی زندگی... 

حوالی ساعت هفت، با کمی سردرد و خواب‌آلودگی، قبل از خوردن صبحانه، رفتم مسواک بزنم - حالا این یک روز را امتحان نهایی داشتم که صبح زود بیدار شده‌بودم، وگرنه همیشه، صبحانه‌ام را در ساعت اداری ناهار میل می‌کردم -. مسواک را که برداشتم، دیدم که به یک طرز حال‌به‌هم‌زن، نیمی از آن زرد شده. تعجب کردم که چرا هنوز ردّ غذا بر رویش مانده، امّا چون کمی خواب‌آلود بودم و حال فکرکردن نداشتم، زیاد محل نگذاشتم و فوراً کلّه‌‌ی مسواک را خیس و پُر از خمیر کردم و تا دسته، فروبردمش به داخل دهان! هیچ دندانی را فراموش نکردم و تک‌تکِ ‌شان ‌را تا آنجا که جان در بدن داشتم، سابیدم. 

بعد که آنرا درآوردم و خواستم دهان مبارکِ پر از کف را آب بکشم، یک چیزی توجّهم را به خودش جلب کرد. کلاه این مسواک - همان چیز شفاف و پلاستیکی و جعبه‌مانند که قسمت سر مسواک‌ها را می‌پوشاند و من آنرا کلاه نامیدم‌ - از آن نوعی نبود که وسطش را مثل جعبه باز می‌کنی؛ آخر تا جایی که ذهن شریفم به یاد داشت، کلاه مسواکم از همان نوع بود؛ وسطش را باز می‌کردی و کلّه‌ی مسواک را درآن قرار می‌دادی و می‌بستی. امّا آنچه من می‌دیدم از آن نوعی بود که ثابت بود و فقط مثل جوراب، از بالا می‌کشیدی‌اش روی سر مسواک. تا چند لحظه فقط، با همان دهان نیمه‌باز که دُورش را کف گرفته بود، چپ‌چپ به آن کلاه عجیب و نا‌آشنا نگاه کردم. تازه فهمیدم که رنگ مسواک نیز با آنچه که ذهن شریف می‌گفت، مطابقت ندارد. آن‌یکی سفید و آبی بود امّا این، آبیِ یکدست. ناگهان یک فکر وحشتناکی مثل یک هیولای بدریخت در ذهنم ظاهر شد که بگویی‌نگویی باعث شد یک ریزسکته‌ی ناقص هم بزنم.

- وای! این مسواک خودم نبود که، مالِ بابا بود... 

در یک لحظه، وارد یک بحران وجودی و فلسفی عمیق شدم. اصلا فکر کردن به اینکه مسواک یکی دیگر را با تمام جَک و جانورهای احتمالی‌اش تا دسته بلعیده بودم، به کنار. حتی فکر کردن به جناب عزراییل هم به کنار. فقط من مانده‌بودم که آن رنگ زرد، ته‌مانده‌ی چه غذایی بود؟!

پانوشت:

1. این خاطره مالِ چند روز پیش است.

2. خیلی تجربه‌ی طنزنویسی ندارم. نمی‌دانم این یکی چطور بود؟!

3. فقط شوخی بود، نه چیز دیگری. :)

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۹
علیرضا

خاطره

طنز

نظرات  (۸)

😂😂😂
عالی بود حالا مگه مسواک غریبه رو زدی😂باباته دیگه😂🌺

+اگه پستی رو از قبل تشکیل میدی حتما هنگام انتشارش، انتشار در آینده رو بزن، مثلا واسه یک دقیقه دیگه، تا تازه باشه :)
پاسخ:
لطف داری داداش، خیلی هم عالی نبود ؛))
خخخ، اینم یه حرفیه. تازه بابام میگفت تو که همه چیز منو بُردی واسه خودت، جوراب و زیرپیراهن و لباس و... این یکیم روش! :))))))

+ چشم، بهش فکر میکنم ؛)
راستش همش تصوّر می کردم یه جونور روی مسواکت بوده، امّا خب وقتی متوجّه شدم مسواک بابات بوده خوشحال شدم. چون بدترش رو فکر می کردم :)
پاسخ:
چقدر خوبه که من مثل شما فکر نمی‌کنم، وگرنه دق‌مرگ می‌شدم با این تصوّر!
گرچه بعد از اون یه صبحونه‌ی حسابی هم لُمبوندم، بعد از سه‌چهار بار دیگه مسواک‌زدن :))
خیلی چیزهای وحشتناک تر از زدن مسواک‌ پدر به ذهنم رسید. اینکه چیزی نیست ^_^





کلی گشتم بین دنبال شونده هام تا پیدا کردم این ستاره مال کدوم وبه :/
پاسخ:
والا همه میگن چیزی نیست! شاید زیادی شورِش کردم. :)

+ شاید به خاطر اینه که اخیراً کم‌کار شدم.

ممنونم از دیدگاهتون.
سلام علیکم
جالب بود.
سپاسگزارم.
پاسخ:
علیکم السّلام جناب عین الف.
خوشحالم که پسندیدید.
خواهش‌ می‌کنم، بزرگوارید. :)
۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۶ مسعود پایمرد
زیاد سخت نگیر علیرضا! یک سال، دوتا از رفقای ما تمام مدت ده روزه‌ی پیاده روی اربعین از یه مسواک مشترک استفاده کردن و هنوزم زنده ن!!!!
پاسخ:
عجبا!! دمشون گرم واقعاً. D:
برام سؤاله واقعاً که چطوری زنده موندن؟!
تازه شما خودتون هم امتحان نکردین، نمی‌دونین چه حالیه! 
۲۹ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۵ رفیقِ نیمه راه
علی من هرچی مسواک میخرم آخرش یا همون قبلی رو بر میدارم یا مال مامانمو میزنم :/ (البته اون چون دندوناش سالیان پیش مرخص شدن مسواک نیاز نداره)
پاسخ:
خخخ قبلی دیگه چرا؟!
اینم نسل جدید که همش ادعای استقلال می‌کنیم، ولی همه چیزمون مالِ والدینه! از جوراب بگیر تا زیرشلواری و مسواک :/ :)
۲۹ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۳ فاطمه قلی‌پور
نتیجه: قبل از مسواک زدن، صورت خود را با آب ترجیحا یخ بشوییم.

البته نگوییم تایم، بگوییم زمان.
#نگران_زبان_فارسی
پاسخ:
بله واقعاً... باید اینو آویزه‌ی گوشم کنم!

چشم اصلاح شد. سپاسگزارم از این حساسیت و دقت نظر.
#نگران_زبان_فارسی
۳۰ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۸ فاطمه قلی‌پور
اختیار دارید. البته هشتگ، جمله توصیه ای هست از مقام معظم رهبری. ما کاره ای نیستیم.
پاسخ:
نه لطف دارید. همین اطلاع‌رسانی هم کارِ کمی نیست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی