مشتری گرامی؛ سالروز تولدتان را صمیمانه تبریک میگوییم
بانک تجارت و همراه اوّل در پیامی امروز را بهم تبریک گفتند؛ چون تولدم بود. به بچهها خبر ندادم، چون گاهی از گفتن این چیزها عاجزم. در توانم نیست که بایستم رو به بچّهها و بگویم: «هی! یه خبر خوب! امروز روز تولد منه» و آنها با لبخندی ساختگی بگویند: «عه چه خوب! ایشالله صد سال زنده باشی» و یا حتّی بزنند تو ذوقم که: «خب که چی؟ تو هم حوصله داری!» از این دو حال خارج نیست. من دوست دارم از ته دل بهم تبریک بگویند. از ته ته دل. که گفتند. پدر و مادر و خواهرم. درست وقتی که انتظارش را نداشتم، برای کاری آمدند ایلام و بعد از دو هفته همدیگر را دیدیم و آنها گفتند: «تولدت مبارک! خواهرت انداخت یادمون». بعد رفتیم غذا خوردیم، بعد آنها برگشتند خانه و من آمدم خوابگاه. همین برایم کافی بود. گفتم: «نیازی نبود به این کارها. همینکه شما رو دارم، از همهچیز برام مهمتره. دوستتون دارم». در واقع نگفتم. زبانم نچرخید که بگویم.