این من و این وبلاگم
آهای! با شما هستم که خاموش در آن گوشه نشستهاید. یک قدم بیایید جلوتر. سخنی هست که لازم باشد بگویید به من؟
من دو سال است که دارم وبلاگ مینویسم. در وبلاگ دوستهایی پیدا کردهام و تا دلتان بخواهد، چیز یاد گرفتهام. خودم چیزی نداشتهام که به کسی یاد بدهم. دستخالی آمدهام تا دستپر برگردم. از شما چه پنهان، حالا که سیاههی نوشتههایم را مرور میکنم، دنیایم تیرهوتار میشود! آخر، کلمهبافتههایم مفت هم نمیارزند. بهقول نادر ابراهیمی: «چیزی نیست که چیزی باشد». همهمان در کلاس دوّم دبیرستان در کتاب تفکّر و سبکِ زندگی خواندهایم که چیزهایی که چیز باشند، از چیزهایی که چیز نباشند، چیزترند. آنوقت هر چیزی که چیزتر باشد، لابد نویسندهی خیلی چیزی هم داشته! چرا میخندید؟ من دارم یک بحث فلسفی را با شما مطرح میکنم، آنوقت شما هرهر میخندید؟
اصلاً به این سؤال جواب بدهید: بهنظرتان، نوشتههایی که چیزی نباشند، چه نام دارند؟ نمیدانید؟ همین است دیگر. وقتی کلاس را جدّی نمیگیرید و بهجای فکرکردن خوراکی میخورید یا موشککاغذی هوا میکنید و سر کچل مرا نشانه میروید، عاقبتی جز این ندارد. حالا که پشیمان شدهاید، بیایید تا بیاگاهانمتان. نگویید که «بیاگاهانمتان» را هم نمیفهمید. از خدا شرم ندارید؟ از وعدهی رستاخیز نمیهراسید؟ متأسفم. معنای «بیاگاهانمتان» را خودتان باید پیدا کنید. چون توضیحاتش جزو «بیشتر بدانیم» است و برای کنکور هم نمیآید. مشکل از نظام آموزشی است. بیخود بهانه هم نیاورید. اگر خودتان را نیاگاهانید که معنای «آگاهانیستن» چه میشود، سر ترم از خجالتتان در میآیم. این گوی و این نشان یا درستتر بگویم، این خطّ و این میدان. میبینم که چهرهتان گُل انداخت! آفرین.
حالا میآیید تا بیاگاهانمتان؟ بسیار عالی. بنابراین، آگاه باشید که نوشتههایی که چیز نیستند، نامشان کتاب است! باور کن! آنقدر کتاب در این عالم چاپ شده و همهمان هم خواندهایم و در مدرسه هم امتحانشان را دادهایم و از مراتب چیزبودنشان بهرهها بردهایم که دیگر جایی برای ابهام نمیماند!
بگذریم. اخلاق مادربزرگطورم را ترک میکنم و زیادهگویی را کنار میگذارم. از شما میخواهم که پند و نصیحتم کنید و مثل یک دوست خوب -یا اگر نمیخواهید با من دوست باشید، مثل یک وبلاگنویس خوب، یک مخاطب خوب، یک رهگذر خوب، یک فیلسوف خوب، یک خلبان خوب، یک میوهفروش خوب، یک پزشک خوب، یک مکانیک خوب، یک فامیلدور خوب، یک «الحمدلله که سالی یه بار میبینمتِ» خوب، یک «پاککُنشورِ ریختِ کلمههات رو ببرنِ» خوب، یک مردهشور خوب، یک زحمتکش خوب، یک رییسجمهور خوب، یک «برید به جهنّم»گوی خوب، یک کلیدساز خوب، یک تَکرارکنندهی خوب، یک «وان دیقه پِلیز»گوی خوب، یک یقهسفیدِ پیشانیسوختهی خوب، یک نمایندهی تبدیلبهشهردارشوندهی خوب، یک پولبیتالمالخورندهی خووووووووب یا یک هرچه خودتان صلاح میدانید- نقاط ضعف و قوّتم را در وبلاگنویسی به من بگویید. پیشنهاد، انتقاد، هرچه باشد. پیشاپیش سپاسگزارم.
اکنون، بااجازه از منبر پایین میآیم و میکروفون را میگذارم جلوی شما، بفرمایید. بسم الله:
- ۰۰/۰۶/۰۱