در کتاب شیمی دهم دبیرستان نوشتهاند: «مرگ ستارهها با یک انفجار بزرگ همراه است که سبب میشود عنصرهای تشکیلدهندهی آن در فضا پراکنده شوند».
شاید این نکته، تنها شباهت میان شهدا و ستارهها باشد. شهدا هم وقتی شهید میشوند، عنصرهای تشکیلدهندهی تفکّرشان را در فضای انسانی رها میکنند و بهاین ترتیب، بر پایان زندگی خود، آغازی دوباره مینویسند.
غیر از این، هیچ شباهتی میان شهدا و ستارهها نیست!
دقّت کردهاید؟ ستارهها خیال میکنند از دماغ فیل افتادهاند! از آنجا که دوست ندارند با ما آدمهای معمولی روبهرو شوند، خانههایشان را دور از دسترس ما بنا کردهاند؛ با فاصلهی چند میلیون سال نوری!
شاید ندانید امّا ستارهها حسود هم هستند. آنها وقتی که رو به قبله میافتند و اَشهد خود را میخوانند، با تمام بیچارگیشان فریاد میزنند: «گرمای جهان را بزنید بالا! تا آخر! بگذارید همه بمیرند!» تازه در برگهی وصیّت هم یک سیاهچالهی گنده و گرسنه را جانشین خود میکنند و لابد میدانید که بعدش چه خواهد شد.
هنوز هم فکر میکنید شهدا ستارهاند؟ شهدایی که با ما رفتوآمد میکنند، میوه و سبزی میخرند، نماز جماعت میخوانند و به تفریح میآیند؛ هیچ شباهتی به ستارهها ندارند!
شهدا وقتی میمیرند، نظم عالم را به هم نمیریزند؛ زیرا شهادت، یک انفجار نظمآفرین است. شهادت، همه را یکدل و یکصدا میکند. شهادت، دلهای شکسته را به هم پیوند میزند. شهادت، آتش دشمنی را فرو مینشاند و گلستان دوستی را میآفریند.
شهدا شاید ستاره نباشند امّا انسانهای خوبی هستند. شهدا همه را دوست دارند و بین آدمها فرق نمیگذارند. شهدا «سردار دلها» هم که باشند، ترجیح میدهند همان «سرباز ساده» باقی بمانند.