خداحافظی و طلب حلالیت
پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۰۴ ب.ظ
قضیه این بود که حوصلهام سر رفت و مثل همیشه در یخچال را باز کردم. پاکت شیر را که طبق معمول، مال مادر یا خواهرم بود، یواشکی درآوردم. هنوز لیوان را پر نکرده، قلپقلپ کشیدمش بالا. نمیدانستم چرا طعم زهرمار میدهد؟ یک طعم گسِ مزخرف! تاریخ انقضا را خواندم و از این لحاظ مشکلی نداشت. آن پایین نوشته بود: «مدّت نگهداری: پنج روز».
یادم آمد که نجات در صداقت است. پاکت را نشان همه دادم و مثل مجرمها پرسیدم: «میشه بگید این رو کِی خریدید؟»
خواهرم داد زد: «اووون که فاسد شده! چرا ازش خوردی دیوانه؟»
پدرم عینکش را پایین زد و گفت: «ازش که نخوردی، درسته؟» :)
زیادهگویی نکنم که برایم خوب نیست. شما را به خدای بزرگ میسپارم. اگر هم بدیای از من دیدهاید، حلالم نکنید؛ همینجا بگویید تا یک طوری با هم کنار بیاییم.
- ۰۰/۱۰/۰۲