یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۳، ۲۱:۵۹ - حمیدرضا ‌‌‌
    سلام :)

تو ذهنم هزارتا فکر هست. هزار تا ایده. هزار تا کار برای انجام دادن بدون اینکه برنامه خاصی برای انجام دادنشون داشته باشم. به هزارتا راه نرفته فکر می کنم و هزارتا «منِ» دیگه ای که بیست سال آینده ممکنه از «من» وجود داشته باشه. یکی از من ها یه علیرضای چهل ساله جا افتاده است که در حالیکه سیگاری گوشه ی لبشه پشت یه میز نشسته و داره با مسئول بازرگانی فلان کشور معامله می کنه برای معامله آخرین محصول تولیدیش! خیلی رویاییه نه؟ یه کم اونورتر یه علیرضای دیگه هست که داره با حقوق بخور و نمیر معلمی روز رو به شب میرسونه و به فکر اینه که چرا با گذشت بیست سال از تدریس در مدرسه و سر کله زدن با دانش آموزان هنوز هم چیزی نمیدونه؟ هنوز هم اضطرابی که روز اوّل پا گذاشتن به مدرسه رو داشت و مهار کردن دانش آموزان یه دنده و یغور براش یه چیز عجیب بود، همراهشه؟ یه علیرضای دیگه داره به نحوه ی نوشتن کتابش فکر می کنه و یه علیرضای دیگه به دنبال جذب سرمایه برای تولید مستند جدیدشه. یه علیرضا داره با تنهایی ها و شجریان گوش دادن ها و قدم زدن تو خیابونای خلوت خودشو سرگرم می کنه و یه علیرضا درحالیکه دور و برش کلّی آدم و کار و وظیفه و کاغذپاره و مسئولیت هست، دست و پا میزنه. میون این همه من، که هرکدوم ادّعا دارن به من واقعی علیرضا نزدیکتر هستن و رو سر و کلّه هم میزنن و می خوان واقعاً من باشن، یه من تنها و درب و داغون و ورپلاسیده و یه لا قبا و آسمان جل هست که از زمین و آسمون براش میباره و پشت هم امتحاناش رو خراب میکنه و حتّی تجدید میشه و در آستانه ی دهه سوم عمرش حیرون و سیرون (یا سیلون؟) به سر میبره. بیخیال بابا. پاشو برو حموم.


* که من خموشم و او در فغان و در غوغاست (حافظ)

  • علیرضا

نظرات  (۳)

  • امین پدرامی
  • خوشم اومد که حتی توی خیالت هم یه علیرضای عیال وار با چنتا بچه جایی نداشت
    سخته فکر کنم اصلا به خیالتم نیست!
    پاسخ:
    اتفاقاً ازدواج و بچه آوری دو تا از چیزهاییه که زیاد بهش فکر میکنم. زیادتر از زیاد! نبودنش در اینجا تصادفیه فقط.
  • امین پدرامی
  • آها ازون لاحاظ
    برام جالب بود اون علیرضایی که دست و بالش تنگه و حقوق بخور و نمیر داره، همونیه که چیزی نمیدونه و هنوز هم پر اضطرابه
    چرا؟
    پاسخ:
    اینکه دست و بالش تنگه و هنوز چیزی نمیدونه، رابطه منطقی ندارن با هم؟

    ولی بیشتر از این لحاظ گفتم که مسئله تدریس ممکنه بعد از سالها همچنان تازه باشه برای آدم و برخی ابعادش از چشم ما پوشیده بمونه. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی