یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

حالا با خیال راحت می توانم بخوابم...

پنجشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۱۲ ق.ظ

حالا که دارم این متن را می نویسم صدای خر و پف پدرم بلند است امروز در زل گرما بیل زده و چاه کنده و باغ داری کرده است خواهرم پتویش را کشیده تا روی گردن ولی پدرم طاق باز دراز کشیده و خودش را سپرده به هوای کولر صدای چق چق کیبورد می شکند سکوت را قبل از اینکه کامپیوتر را روشن کنم سری زده بودم به واتساپ یکی از بچه ها نوشته بود سلام جواب دادم: سلام برا یعنی سلام برادر. ولی هیچ کدام از دایره های سبز پر از عدد را باز نکردم و گروه ها سربسته ماند از خیر اینستا هم گذشتم تا مبادا حوصله ی نوشتن نداشته باشم حالا که دارم این متن را می نویسم فلوراید دندان هایم کمتر شده انگشت کوچکتر پایم ترکیده و خون مردگی پیدا کرده وقتی برگشتیم خانه وضو گرفتم و نمازهایم را خواندم در خانه ی مادربزرگ فرصت نشد. یک ساعت قبل از اذان سفره انداختند غذا خوردیم و خاله ها غذاهای خیرات را در بسته ها چیدند و دادند دست ما. من و شوهرخاله ام غذا دادیم به همسایه ها و چند تن از قوم و خویش ها. از آخر چند بسته ماند. خاله گفت ببرید به خانه های فقرا. گفتم کجا؟ گفت: همان جا که کمیته ی امداد درست کرده گفتم: کجا؟ گفت: نمی دانی؟ شوهرخاله ام گفت: من می دانم.  حالا که دارم این متن را می نویسم هنوز هم می ترسم از چه؟ از آن خانه های کلنگی و آن چهره های بین مرگ و زندگی و آن بچه هایی که می خندیدند به بازی تلخ زندگی. تا ایستادیم دختر ها و پسرهای سرلخت و پاپتی جمع شدند دورمان و شروع کردند: عمو یه غذا بده عمو یه غذا بده! غذا ندادیم ده تا غذا هم نبود در خانه ها را زدیم نگاه نکردم به چشم خانم ها و آقاهایی که باز می کردند درها می گفتم: فاتحه ای بخوانید برای صاحب خیرات. حالا که دارم این متن را می نویسم ساعت یک تمام است امروز آغاز شده است ولی هنوز شب است طول می کشد تا از گرد راه برسد و با چراغ خورشید در دست روشن کند کوچه های چشم ها را و آب پاشی کند دل ها را. 


+ نظرتان درباره ی نوشته های ویرایش نشده چیست؟ آزاردهنده و پر از زیبایی!

  • علیرضا

نظرات  (۴)

موافقیم! با جمله هایی که با بی سر و تهی‌شان به بازی‌ می گیرندمان.
  • یاس ارغوانی🌱
  • فکر کردم یه سبک از نوشتنه!
    جالب بود.
    حالا خوبه نوشته های شما ویرایش نشده اینطوریه. من کلا کلمه رو اشتباه و برعکس مینویسم آبروم میره!
    ولی جالب بود. :)))
  • حمیدرضا ‌‌‌
  • مثال بارز غرب‌زدگی!
    .
    .
    .
    نمی‌دونم ربطش چی بود، فقط خواستم بگم نظرم منفیه!
    انگشت مگه می‌ترکه؟ 🙄

    بیان یک امکانی داشت که متن رو به صورت پیش نمایش می‌شد دید و همونجا اگه اشتباه داشتیم اصلاح می‌کردیم. الان نداره و من هم دیگه اصلاح نمی‌کنم. چون اصلا حوصله‌ی خوندن متن رو داخل اون کادر بدون ریسپانسیو رو ندارم :(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی