یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۳، ۲۱:۵۹ - حمیدرضا ‌‌‌
    سلام :)

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اتفاق» ثبت شده است

گاهی ناخواسته در معرض اتفاق‌هایی باورنکردنی قرار می‌گیری. اتفاق‌هایی که همیشه جایی دور از ذهنت خاک می‌خوردند یا شاید گذاشته بودی برای روز مبادا. ناگهان به خودت می‌آیی و خودت را وسط آن اتفاق پیدا می‌کنی. مثلاً ناخواسته با کسانی دوست می‌شوی که تو را به سمت مسجد و هیات می‌کشانند. اخم می‌کنی. دست‌دست می‌کنی. صدای کوبیده‌شدن دست‌ها روی سینه و صدای حسین‌حسین توجهت را جلب می‌کند. بی‌اختیار قدم پیش می‌نهی. ناخواسته می‌شوی میاندار هیئت. می‌شوی علمدار. ناخواسته جایی از دل سنگت ترک برمی‌دارد و سیلی از آن جاری می‌شود که بیا و ببین! که انتظار یک قطره‌اش را هم نداشتی. ناخواسته احساس می‌کنی که سال‌هاست با این خانه و خانواده آشنایی و این ناخواسته‌ها چندان هم بیراه نیست. که صاحب‌خانه خواسته تو اینجا باشی...