کشفالاسرار میبدی، قسمت هشتم
- این خلق چرا آفریدی؟
قولُه: «اَفَحَسِبتُم اَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً». ابوبکر واسطی این آیت برخواند و گفت: خداوند ذوالجلال، قادرِ برکمال، به جلال و عزّت خویش و کمال قدرت خویش کائنات و مُحدَثات در وجود آورد، تا هستیِ وی بدانند و خداوندی وی بشناسند، و از صُنع وی به کمال علم و قدرت وی دلیل گیرند... ایشان را از کَتمِ عدم در وجود آورد بر وِفق علم خویش، که وی در اَزل دانست که خلق را آفریند، خواست که خَلق وی با وفق علم وی برابر آید.
داودِ پیغامبر در مناجات خویش گفت: «الهی! جلال لم یزلِ مَنعوت به نَعت کمال، موصوف به صفت استغنا، از همه مستغنی و به نَعت خود باقی، نه تو را به کس حاجت و نه تو را از کسی یاری و مَعونت، این خلق چرا آفریدی؟ و در وجود ایشان حکمت چیست؟» جواب آمد که: «یا داوُد! کُنتُ کَنزاً مَخفیّاً فَاَحبَبتُ اَن اُعرَفَ. گنجی بودم نهان، کس مرا ندانسته و نشناخته، خواستم که مرا بدانند، و دوست داشتم که مرا بشناسند».
«اَحبَبتُ اَن اُعرَفَ» اشارت است که بنای معرفت بر محبّت است؛ هرجا که محبّت است معرفت است و هرجا که محبّت نیست معرفت نیست.
برگزیده کشفالاسرار میبدی، به کوشش دکتر محمدمهدی رکنی، ص ۷۹ تا ۸۰.
- ۰۰/۰۲/۰۵