یاکریـم

یاکریـم

دانشجوی سال سوم آموزش ابتدایی
دوستدار خواندن و نوشتن

+ حالا دیگه دانشجوی سال آخر:)
(مهر ۱۴۰۳)

بایگانی
آخرین نظرات

روزنوشتِ اوّل

سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۱۰ ب.ظ

یک روز قبل از کنکور 99، توی دفترم نوشتم:

فردا قرار است تکلیفم را با کنکور مشخّص کنم. دوحالت بیشتر ندارد: یا طلاقش می‌دهم و چنان می‌روم که پشت سرم را هم تماشا نکنم؛ یا دستش را می‌گیرم و برش می‌گردانم به خانه تا یک سالِ دیگر هم به پایش بسوزم و بسازم. 

فردایش رفتم آزمون. سه ساعتِ تمام روی صندلیِ سفتی نشسته‌بودم و با تست‌ها کلنجار می‌رفتم. علاوه بر ماسک، یک محافظِ جوشکاری‌مانند را نیز جلوی صورتم گرفته‌بودم که جنسش از تلق بود. نفس‌هایم طولانی شده‌بودند. سینه‌ام خِرخِر صدا می‌داد. بُخار بازدم، روی تلقِ محافظ را می‌پوشاند و آن را تار می‌کرد؛ طوری که نمی‌توانستم تست‌ها را بخوانم. به‌‌ هر جان‌کندنی بود آزمون را تمام کردم و برگشتم. با این‌حال بعد از تحویل‌دادنِ دفترچه و آمدن به‌خانه، آدم‌های فراوانِ داخل بازار را دیدم، مثل همیشه. مادرم مثل همیشه غذا بار گذاشته‌بود. خانه مثل همیشه پر شده‌بود از نور آفتابِ نیم‌روز. اتاقم مثل همیشه به‌هم ریخته‌بود. وقتی رفتم حمّام، مثل همیشه هم آواز خواندم و هم مدّاحی. 

قبلاً خیال می‌کردم کنکور یک جادّه‌ی در دستِ تعمیر است که جلوتر از آن معلوم نیست چه می‌شود. شاید باور نکنید امّا مدّت‌ها نمی‌توانستم تصوّر کنم روز بعد از کنکور چه شکلی است؟! صبح و ظهر و شبش چگونه است؟ قیافه‌ی آدم‌هایش و... . خیال می‌کردم روز بعد از آزمون سراسری یک صفحه‌ی خالی است. هیچ‌چیزی در آن وجود ندارد. امّا وقتی از آزمون برگشتم و دنیای دور وبرم را دیدم و متوجّه شدم که هنوز هم مثل همیشه دارم نفس می‌کشم، سخت تعجّب کردم. زندگی، بی‌اعتنا به خیالاتِ مسخره‌ی من جریان داشت. مثل همیشه.

البته هنوز رأی دادگاهِ خانواده (!) صادر نشده. من و کنکور، هردویمان، هنوز بلاتکلیفیم. امّا دیگر می‌دانم که او آنقدرها هم در زندگی‌‌ام پُررنگ نبوده و نیست؛ نه یک غول بی‌شاخ‌و‌دم است، نه یک همسر ناسازگار و لجوج. فقط افسوس که زندگی‌ام بعد از آزمونِ سراسری، هنوز تغییر چندانی نکرده‌است. هنوز همان رنگ‌و‌بوی روزهای کنکوری را دارم. تنبلی‌ها و بی‌برنامگی‌ها همچنان سرجایشان هستند. اینکه کتاب نخواندم و خوش نبودم، تقصیر خودم بود نه کنکور. پس باید برنامه‌ای بچینم و به‌آن عمل کنم. هرچه زودتر بهتر. همین. 

پی‌نوشت: روزنوشت‌ها سریِ جدیدِ نوشته‌هایِ وبلاگم هستند. تضمینی نمی‌کنم برایتان مفید باشند؛ چون احتمال دارد کمی پرت‌و‌پلا بنویسم.

  • علیرضا

روزانه

نظرات  (۱۲)

خیلی هم خوب می نویسی (:

سه ساعت؟ :| نکنه فیزیک شیمیو نداده اومدی بیرون -_-
روزهای بعد کنکور، خودم که خیلی عوض نشدم و مثل خودت از این بابت خیلی ناراحتم ولی خب رفتار خانواده نسبتا عوض شده حالا بعدا دربارش می نویسم..
اهدافی که داشتی و هی مثل خودم میگفتی بعد کنکور، بعدکنکور! رو به یاد بیار و براش تلاش کن، من که میخوام توی این یه سال کدنویسی و .. رو توام با درس خوندن انجام بدم..
موفق باشی داداش گل

+راستی علیرضا این کدامنیتی رو هم ور دار خیلی رو اعصابه -__-
پاسخ:
چشم‌هات خوب می‌بینه، علیرضای عزیز.
نه آره! سه ساعت رو که همینطوری گفتم. 75 دقیقه عمومی با 175 دقیقه اختصاصی رو حساب کن، ببین میشه چقدر!
تازه شیمی و فیزیک و حتّی زیست رو نخوندم و بیشترِ زمانم رو ریختم پای ریاضی!
به روی چشم. ممنونم از حرف‌های قشنگت. اتّفاقاً من هم می‌خواستم کُدنویسی یاد بگیرم. یه برنامه‌ای هم پیدا کردم به اسم SoloLearn. خوشحال می‌شم اگه تجربیّاتت رو در زمینه‌ی برنامه‌نویسی در اختیارمون قرار بدی. :-)
زنده باشی عزیز دل.

+ والا نِمِدانم شُتُر برداشته میشه! --___--
توصیف و اعتراف دقیقی بود...

من هم در این روزهای پس از کنکور وحشت زده شدم از حجم بی برنامگی و کم بازده بودن ساعات شبانه روزم!
پاسخ:
ممنونم از شما.

البته امیدوارم بازده‌ی ساعات شما کم‌تر از من نباشد که نیست ان‌شاءالله.
سلام علیکم
خدا قوت! فکر می‌کنم نگاه شما از خیلی از افراد جلوتر است، از جمله خود من وقتی در سن و سال شما بودم و البته همین حالا.
ان شاء الله همیشه در مسیر رشد باشید!
پاسخ:
علیکم‌السّلام
محبّت دارید شما. من خاکِ پایِ شما هستم.
نگاهِ خوب، اگر همراه با عمل نباشد، پشیزی هم نمی‌ارزد. 
چه دعای نیکویی... ممنونم. شما هم همینطور.
:)
:|
فک میکردم ریاضی هستی :/
بهرحال موفق باشی
عزیزی، والا نمیدونم چیه، من از کل کدنویسی فقط ده پونزده تا تگ بلدم -__- هنوز مبتدی ام ولی اگه جایی تونستم حتما کمکت میکنم، آقای سربه هوا هم خیلی راهنماییم کرد حتما ازش کمک بگیر، دمش خیلی گرم
فدات (:

+ :) خب برو توی تنظیمات ساده-کادر وسط که اسمش تنظیمات ارسال نظر هست-اواسطش یه تیک به نام "برای جلوگیری از اسپم، کد امنیتی نشان داده شود" هست، تیکش رو ور دار :)
پاسخ:
لا! اِنّی من التَجرِبیّون ولکِن قَلبی معکُم، ایُّهَا الرّیاضیّون! :)
خیلی هم عالی. دم آقای سربه‌هوا نیز گرم.

+ آهان! انجام شد. فقط امیدوارم سیلِ اسپم‌ها به سمتم سرازیر نشه. :)
:)))

+نه بخش اعظم اسپم رو خود بیان شناسایی میکنه ولی اگه همون هفته ای یه دونه رو هم نمیخوای، نظرات رو به بیانیا محدود کن حل میشه :)
پاسخ:
مشکلی نیست! براش یه فکری می‌کنم. :-)

کاملا با این متن همزادپنداری می کنم :)
پاسخ:
سپاس فراوان.
ای‌کاش شما هم بنویسید تا ما هم، حاصلِ قلمِ خوبتان را بخوانیم.
من فقط خود کنکور رو نوشتم
منتها کاملا دلی و روزانه طور و بدون قلم پردازی و آرایه و اینها
بعدش هم که فعلا اتفاقی نیافتاده :)
پاسخ:
بله همان موقع خواندمش.
خیلی هم خوب!
امیدوارم اتّفاق خوب بیُفتد برایتان. 

  • مسعود پایمرد
  • برات آرزوی موفقیت میکنم علیرضا جان...
    پاسخ:
    ممنونم ازتان آقا مسعود.
    فدای شما ‌‌:)
    بعد کنکور بی‌برنامگی طبیعیه

    تا چند روز همینطوری هست و بعدش میری روی غلتک :)

    ولی وقتی قبل کنکور به زمانِ بعد از کنکور فکر میکردم چه قدر رویایی بود.
    اما فقط یک رویا بود :(
    پاسخ:
    البته یکی از دوستانِ من هنوز داره درس می‌خونه! به منم زنگ می‌زنه و تشویقم می‌کنه به درس‌خوندن. :)
    دقیقاً. اینکه میگن: «وصال، مدفن عشق است.» یعنی همین! 
    + امیرآقا به اینجا خوش آمدی. :)
    به نظرم استراحت لازمه . چون بالاخره یک فرایند خسته کننده رو طی کردین . حتما دوستتون خسته نبوده :)

    +ممنون :)
    پاسخ:
    بله همینطوره. شاید بهتر باشه که من هم دست‌به‌کار بشم.

    + خواهش می‌کنم. :-)
    خواهش می‌کنم.
    نفرمایید، شما بزرگوارید.
    خداوند یاورتان!
    پاسخ:
    ممنونم. هم‌چنین. مولا به همراهتان.
  • مهدی درویشی
  • سلام علیرضا
    این اولین نوشته‌ای هست که ازت می‌خونم تصویرسازی قشنگی برام ساخت.
    من ناپیوسته هستم و تا حالا برای دو تا مقطع کنکور دادم یه سال دیگه می‌رم برای سومی :))
    روز بعد کنکور برای من حس آزادی شدیدی داشت همیشه، اما همیشه به همه می‌گم کنکور مهمه اما بعد کنکور مهم‌تره. اگه زندگی رو یه اقیانوس در نظر بگیریم کنکور شاید یه برکه ازش باشه.
    درکل امیدوارم موفق باشی و خبرای خوبی بشنوی.
    پاسخ:
    سلام آقا مهدی
    خوشحالم که پسندیدید. به یاکریـم خوش آمدید. :)
    بله واقعاً کنکور همه‌ی زندگی نیست. بلکه به قول شما برکه‌ای از اقیانوس عمر انسانه. متأسفانه در مدرسه طوری بهمون القا شده که یا مرگ یا کنکور!
    ان شاءالله کنکور سومی تون رو با موفقیت انجام بدید و در مسیر برنامه‌نویسی و کارهای گرافیکی تون همواره بدرخشید. :-)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی