میمیری بگی نمیتونم؟
یکی از ایراداتم در پذیرفتن کارهاییه که از توانم خارجه. بعد اگه طرف بپرسه: «خب تکلیف چیه؟ میخوای ادامه بدی یا نه؟» جوگیر میشم و میگم: «آره تمومش میکنم».
+ اگه ثردز دارین، میتونین منو از اینجا دنبال کنین.
یکی از ایراداتم در پذیرفتن کارهاییه که از توانم خارجه. بعد اگه طرف بپرسه: «خب تکلیف چیه؟ میخوای ادامه بدی یا نه؟» جوگیر میشم و میگم: «آره تمومش میکنم».
+ اگه ثردز دارین، میتونین منو از اینجا دنبال کنین.
حققق
حققققققق
این منممممممم دقیقااااا
انگار دنبالم گذاشتن خودمو تو کاری که بلد نیستم گیر بندازم 😐😐😐😑😑
به زور تمومش می کنم می گم دیگه خودمو گیر نمی اندازم
دوباره یکی زنگ می زنه می گم باشه داداش پروژه رو تا آخر هفته تحویل می دم 😐😐😐😐
هر لحظه در حال انداختن خودم تو یه کار جدید و استرس کشیدنم
من واقعا نصف بدنم سر شده از بس حرص خوردم سر اینکارا
البته به پیشرفتمم کمک کرده ولی استرسش وحشتناکه
نتیجه گیری حرفامون به این رسید که همه این رفتارا ریشه تو بچگی و تربیت خونواده هامون دارن و خب به این راحتی ها هم قابل برطرف شدن نیست...
اما همین مشکل رو من، خودم از کمبود اعتماد به نفس میدونم و خب شاید در وهله اول بگی چه بی ربط، اما وقتی نگاهت یکم عمیق تر باشه از نظر من نشون دهندهی اینه که ما نه تنها حقیقت خودمونو به درستی نپذیرفتیم، بلکه حتی هنوز جسارت "نه" گفتن رو هم نداریم!
اصلگرایی یه سری جداول خلاصه داره که میتونید اونها رو مرور کنید.
در مورد پرگویی، مرور و تکراری در حدی که مطلب در ذهن مخاطب بشینه و نهادینه بشه لازمه، چون در این موارد اغلب مشکل ندانستن نیست، عمل نکردنه و چنین چینشی برای یادآوری مداوم بد نیست، مخصوصا وقتی کتاب به مرور و ذره ذره خونده بشه نه خیلی سریع و فشرده.
در این حد میشه گفت پرگویی و تکرار زیاد نداره.
نشر آموخته
ما به توییتر وفاداریم. گرچه فقط نصب دارمش و فعالیتی اصلا نمی کنم
گفت که:«مزاحمت نیستم نه؟»
من هم مشغول کار دیگه بودم و یکم سکوت کردم که راستش رو بگم یا نه.
بعد گفت که:« تعارف نکن راستش رو بگو.»
گفتم :«آره اگه میشه یک زمان دیگه صحبت کنیم.»
گفتش:« نه نه همین حالا کارت دارم.»
هیچی دیگه بحث رو ادامه دادیم ...