یاکریـم

اسم یه پرنده، صدازدن خدا

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

بلد نیستم... بلد نیستم...

حیران‌تر از همیشه‌ام. روزوشب گرفتار اویم و خیالش دمی آسوده‌ام نمی‌گذارد. هر لحظه برایش گوش‌به‌زنگم؛ امّا دریغ از تماسی یا پیامی که از او خبری بدهد. ناگهان این عشق بود که از ناکجایی همیشه‌آباد سبز شد و برگه‌های امتحانی خود را از جیب درآورد: «بنویس و هیچ مگو!» برگه‌ای با سؤال‌های تمام‌تشریحی و دلی که از همهٔ جواب‌ها تنها یک جمله بلد است: «بلد نیستم!»