کمی وبلاگنویسی
کمی از نوشتههای دفترم را برایتان میگذارم. امیدوارم خوب باشد:
«۱. در اتاقم هستم. قبل از اینکه بیایم، دو در را پشت سرم بستم. امّا صدای آزاردهندهی تلویزیون را هنوز میشنوم. نه شب و نه روز از رسانهها گریزی ندارم. بلند میشوم و به تراس میروم. جلوی آسمان پرستاره شب میایستم. سکوت دلانگیزی حاکم است. هوا اندکی سرد است اما از گرمای اتاقک محبوس لذیذتر است. به ستارهها دقت میکنم. بعضیشان چشمک میزنند. آسمان سیاهرنگ بیکران، ستارهها را در بر گرفته است. خدای من! چهقدر از من دورند؟ هستی چقدر بزرگ است؟
۲. ستارهها مرا به درسخواندن تشویق میکنند! جالب است، نه؟ هربار که در عمق آسمان تأمّل میکنم، در اینکه از زمین تا آن کوکب زیبا چهقدر فاصله است و در اینکه چشم کوچک من، چگونه این دشت وسیع بیکرانه را در خود جای میدهد، شوق آموختن در من شعله میکشد. انگار من کاشف آن رازها هستم که گفتم. انگار من باید آن گرهها را بگشایم.
۳. خودکار را برای خطّ فارسی نساختهاند. خودکار، به این خطّ دلربا، مجال قِروغمزه نمیدهد. امّا مداد با این خط دوست است و با زیباییهایش آشناست. کدام خودکار میتواند به این حُسن تمام، بنویسد: «یا حسین؟»
۴. خدا را سپاس میگویم که سالم هستم، خانه و خانواده دارم، وضعیّت کشورم قرمز نیست، هراس و دلهره جنگ ندارم، فرصت علماندوزی برایم فراهم است و مسئولیّتی هم جز این ندارم.
۵. امّا چهقدر به آنچه گفتم پایبندم؟ تقریباً هیچ! (کنکوریها این تکّه را نخوانند، چون بدآموزی دارد) یادم نیست که آخرین بار کِی بود که لای کتابهای درسیام را گشودم. آهان! یادم آمد. همین چند دقیقه پیش بود. کتاب فارسی را باز کردم و خواندم. درس خواندم؟ نه فارسی خواندم. فارسی، عشق من است.
۶. موسیقی متن هر فیلم باید بهاندازه باشد. نه خیلی کم که فیلم، سنگین و تحمّلناشدنی شود و نه آنقدر زیاد که فرصت اندیشیدن را از مخاطب بگیرد. سریال «هشتونیم دقیقه» در بهکارگیری موسیقی متن افراط کرده است. هر دقیقه، یک موسیقی احساسبرانگیز درحال پخش است و با روحوروان آدم بازی میکند. اگر یکی از قسمتهایش را کامل تماشا کنم، مغزم به حدّ انفجار میرسد! اصلاً این سبک فیلمسازی را نمیپسندم. موسیقی باید مثل ادویه باشد که غذا را خوشمزّه کند ولی دل را نزند.»,
پینوشت: شاید نظرات را ببندم. ممنونم. :)
از دوست عزیزم علیرضا تشکر میکنم که من رو دعوت کرد به چالش بلاگردون. ببخشید که اجابت نکردم دعوتت رو. :)
۱- امان از این صدای تلوزیون و مخصوصا تبلیغ هاش :///
۲- چه جالب...
۳- نمیدونم بگردم تمام خوش نویسی با خودکارها رو براتون لینکش رو بفرستم یا نه. :/
این جانب یک عدد عاشق خودکار
۴- الحمدالله :)
۵- خواستم یه چیزی بنویسم ولی خب دیدم حرف منم بذآموزس داره واسه باقی کنکوری ها پس سکوت پیشه میکنم.
۶- احساسی هم نیست خیلی بی ربطه
اون آهنگ و حال و هوای شمالی اش رو دوست دارم ها اما واقعا بی ربط بود مدام هم پخشش میکردن :/
اگر خیلی به صدای تلویزیون حساسید می تونید از این گوشی های ایمنی که ابزار فروشی ها دارن تهیه کنید(همین هایی که مثل هدفونن و موقع کار با پیکور و... ازشون استفاده میکنن)
مدل های متخلفی داره، بعضی هاشون خیلی کیپن و صدا رو تا حد زیادی کم می کنن
+اتاق من و تلویزیون تو یه طبقه ست و با این گوشی ها دیگه صدای تلویزیون رو نمی شنوم
هوا اندکی سرد است؟ :|
عجب
هوا اینجا شدیدا سر است :))
مورد آخرت چه قشنگ بود :)
:)))
خط ما که فارسی نیست :) عربیه😅
هممون همینیم، پشت کنکور موندن بزرگترین اشتباه زندگی ما بود :)
فداسرت رفیق جان :)🌸
سلام:)
چطور میشه ستاره هارو دید و مشتاق شد به درس خوندن؟!
(البته اگر علم نجوم هدفتون نبوده باشه ) دل و نگاه آدم می مونه اونجا !
و بدیش اینجاست که تو دفترچه عمومی ادبیات درس اوله!
انواع مختلفی دارن
اون مدلی که صدا رو واقعا کم میکنه چون باید کاملا کیپ بشه به سر فشار میاره
اون نمونه هاییش هم که انقدرها محکم نیستن صدا رو کم نمیکنن خیلی و عملا فایده ای ندارن
من مقطعی میتونم تحملش کنم خیلی آزار دهنده نیست ولی طولانی مدت نه...
یه سری گوش گیر طبی هم هست که این مشکل رو نداره و دیدم یه عده استفاده میکنن ولی خودم استفاده نکردم و نمی دونم چقدر صدا رو کم میکنه
فکر میکنم کالاپزشکی ها داشته باشن اینو
چه خوب :))
چه جالب نمیدونستم :) ولی خب یکم ضایس رسم الخط مون مال خودمون نیست🤦♂️البته فارسی و عربی اینقد در هم تنیده شدن که اشکالی نداشته باشه...
ایشالا سر فرصت😅