من که هرآنچه داشتم، اوّل ره گذاشتم...*

باید می‌دانستم که دل‌کندن به‌ این راحتی‌ها نیست. باید می‌دانستم که وقت جدایی، تکه‌هایی از غرور و عاطفه‌ات را برای همیشه از دست خواهی داد و از این پس، هیچ چیز سر جایش نخواهد بود. آری... زودتر از این‌ها باید می‌دانستم تا وارد این بازی خطرناک نمی‌شدم و دلم را دودستی تقدیم نمی‌کردم. حالا جواب غرور شکسته‌ام را کی می‌دهد؟ حالا با دلی که نیست، چگونه بسازم و دم نزنم؟

خدایا تو شاهدی که قصدم از این ماجرا اوّل و آخر تو بودی. کسی را از تو طلب کردم که چند سر و گردن از من بالاتر باشد و به تو نزدیکتر. صلاح ندانستی... نشد. راضی‌ام به رضای تو. شکر بابت داده و نداده‌ات. آرامم کن به آوای دلنشین اجابتت.



* من که هرآنچه داشتم اوّل ره گذاشتم

حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

(محمّدعلی بهمنی)

علیرضا ۸ بهمن | ۰۸:‎۰۱ ۱۳۹ ۳ ۳
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
avatar یاس گل یاس گل ۸ بهمن | ۱۹:۱۹
پلنگِ من- دلِ مغرورم -پرید و پنجه به خالی زد
که عشق، ماهِ بلندِ من، ورای دست رسیدن بود

avatar Bella Ciao Bella Ciao ۸ بهمن | ۰۷:۲۱
واسه عشق و عاشقی غصه نخورین. بازم فرصتش پیش میاد شبیه همین یکی یا حتی بهتر. صبر و تحمل تون رو نگه دارین واسه غصه هایی که هیچ جایگزینی ندارن.
avatar مسعود کوثری مسعود کوثری ۹ بهمن | ۴۰:۱۳
چی قشنگتر از سپردن سرنوشت به دست خدا ؟