حیف بیان که متخصّص و اهل قلمش من باشم!
دوست دارم تمام مطالبم را حذف کنم. تمام کاغذها و دفترهایم را جِر بدهم و آتش بزنم و خاکسترشان را دفن کنم؛ کیلومترها دورتر از هر موجود زندهای. دوست دارم قلم را بشکنم، کاغذ را بدرم، شیشه گوشی را خرد کنم، دلوروده کیبورد را بیرون بریزم. دوست دارم ننویسم. از نوشتن رها شوم. از هرچیز و از هرکس خمیرمایهای برای نوشتن نسازم. عادّی زندگی کنم و انگشتنمای خاصّ و عام نشوم.
دیگر نمینویسم. بله. همین که گفتم. بیچونوچرا. الان هم دارم نمینویسم. فکر میکنی این نوشتن است؟ نه. شِرووِربههمبافتن است. دستور زبان ندارد. علائم نگارشی و جملهبندی و این مزخرفات را ندارد، پس مزخرف است. دارد؟ دستورزبانش کامل است؟ علائم نگارشی هم همینطور؟ نیمفاصله و اینها هم؟ زکّی! اشتباه میکنی برادر. اینها ظاهر است. باید چشم باطنبین داشته باشی تا ببینی این جملههای شیکوپیک از درون پوکیدهاند. از درون املای درستوحسابی ندارند و از درون دستورزبانش صفر است. داری؟ دِ نداری دیگر.
آخر اینها اصلاً نوشته نیست. نوشتن نیست. گفتن هم نیست. واگویه است. پریشانگویی و آشفتهبافی است. چرتوپرت اعلا، این ور بازار. میبینی؟ مغزم دارد بندری میرقصد! گرچه قاعدتاً باید کُردی برقصد، آخر من بچه ایلامم. عجب مغز خُلی داریم ها! اصلاً مغزم را بیخیال. جناب خودت چرا این را میخوانی؟ خب نخوان. نبین. نشنو. گم شو. ببخشید، یعنی برو. لطفاً دیگر هم برنگرد. اینجا فقط وقتت تلف میشود. اینجا هیچی عایدت نمیشود. اینجا همه دستخالی برمیگردند. اینجا مکان تباهیِ بشر است. طبقهی همکف جهنم است. دیدی؟ دارم به جاهای بدی میرسم. نگذار دهانم بیشتر باز شود! لا اله الّا الله.
سلام .سلام.سلام... .:).
خب،باید نوشت،تا کوره ی نوشتن،داغ شودد!
کرد ایلامین ،پس،چه خوب،خوشحلمان کردین!...:).
+نوشتهایتان هم ،نگهدارید... .:).
😄🌻
خوبیش اینه که لاعلاج نیست
درست شدنیه
به فرض که قبول!
ولی لطفا هرگز در عصبانیت تصمیم نگیرید! آن هم به ریز کردن و به آتش کشیدن و هرگز ننوشتن!
این کاملا عادیه!
خودم هم چند وقت یه بار به این مرز جنون می رسم:))
مهم اینه که محل نذاری. بذار خشمت خالی شه جریان پیدا کنه توی نوشتن ولی دست از نوشتن نکش. من تا همین دو روز پیش نزدیک یه هفته بود(شاید بیشتر شاید کمتر) که واقعا به زور می نوشتم. ده بار به سرم زد بند و بساط نوشتن رو جمع کنم. پست هام رو به زور می ذاشتم. توی ذهنم هیچی نبود. خالی خالی.
ولی اینقدر به نوشتن و به پر کردن چاه هنرمندم ادامه دادم تا بالاخره الان حالش خوبه. سالم می رسونه:)
آدم هیچوقت خلقش ثابت نمیمونه. همیشه نوسان داره. حالا یکی بیشتر یکی کمتر.
بیشتر ازاد نویسی کن. آزاد نویسی دووای هر درده. خودتون که دیگه دستتون توی نوشتن هست. صفحات صبحگاهی هم واقعا عالیه. آدم تموم غر و نق هاش رو خالی می کنه توش. توی هزاره به زمین و زمون بد و بیراه میگه. بالاخره خالی میشه. ذهنش آرووم میشه و میتونه برگرده.
الن هم دم کنکوره این خیلی طبیعی تره. که حال و احوالتون بریزه بهم.
آدم هرچقدر هم خودش متوجه نباشه فشار ناخودآگاه، خودآگاه رو میریزه بهم.
بذار هیجانه تخلیه بشه ولی تا وقتی توی اوج هیجان هستی تصمیم نگیر. این حرف ساده و تکراریه ولی واقعا عملی کردنش سخته.
امیدوارم زودتر حالتون خوب بشه و قلمتون همیشه سبز بمونه:)
بیان روز اوّل کلهش داغ بود و این شعار رو برای خودش انتخاب کرد زیاد جدّیش نگیر علیرضا!
در مورد کیفیت مطالب هم کافیه سری به بروزشدههای بیان بزنی و چند تا وبلاگ رو چک کنی، اونوقت میبینی اوضاع ماها از خیلی کپیپیستکارها و طرفداران ژیگولپیگولای اونور آبی بهتره.
هیچ تعریف مشخصی برای وبلاگ وجود نداره و تو هم هیچ کس رو اجبار نکردی به خوندن وبلاگت، پس هر وقت عشقت کشید بنویس و خودتو درگیر احساسات نکن!