۴. جهان قرآن مصوّر است
وآیهها در آن
به جای آنکه بنشینند، ایستادهاند
درخت یک مفهوم است.
دریا یک مفهوم است،
جنگل و خاک و ابر،
خورشید و ماه و گیاه.
با چشمهای عاشق بیا
تا جهان را تلاوت کنیم.
سلمان هراتی
۳. چگونه در خیابانهای تهران زنده میمانم؟
مرا در خانه قلبی هست، با آن زنده میمانم
مرا در گوشهی این شهر، آرام و قراری هست
که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده میمانم
هوای دیگری دارم، نفسهای من اینجا نیست
اگر با دود و دم در این خیابان زنده میمانم
شرابی خانگی دائم رگم را گرم میدارد
که با سکرش زمستان تا زمستان زنده میمانم
بدون عشق بیدینم، بدون عشق میمیرم
بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده میمانم
محمد مهدی سیّار
۲. نعره زد عشق که: «خونینجگری پیدا شد»
حُسن لرزید که: «صاحبنظری پیدا شد»
فطرت آشفت که: «از خاک جهان مجبور
خودگری، خودشکنی، خودنگری پیدا شد»
خبری رفت ز گردون به شبستان ازل:
«حذر ای پردگیان! پردهدری پیدا شد»
آرزو بیخبر از خویش به آغوش حیات
چشم وا کرد و جهان دگری پیدا شد
زندگی گفت که: «در خاک تپیدم همه عمر
تا از این گنبد دیرینه دری پیدا شد»
اقبال لاهوری
۱. نه همین میرمد آن نوگل خندان از من
میکشد خار در این بادیه دامان از من
با من آمیزش او اُلفت موج است و کنار
دمبهدم با من و پیوسته گریزان از من
گرچه مورم ولی آن حوصله با خود دارم
که ببخشم بُوَد ار ملک سلیمان از من
به تکلّم، به خموشی، به تبسّم، به نگاه
میتوان بُرد به هر شیوه دل آسان از من
قُمری ریخته بالم به پناه که روم؟
تا به کی سرکشی ای سرو خرامان از من؟
اشک بیهوده مریز این همه از دیده، کلیم
گَرد غم را نتوان شست به طوفان از من
کلیم کاشانی
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست...
#فاضل_نظری